جبران زيان هاي وارد بر محكوم در موارد فسخ حكم محكوميت به واسطه وقوع اشتباه در اجراي عدالت در اسناد بین المللی

1403/8/30 15:11

جبران زيان هاي وارد بر محكوم در موارد فسخ حكم محكوميت به واسطه وقوع اشتباه در اجراي عدالت در اسناد بین المللی

 

 

 

یكي از عوامل توسعه حقوق كيفري در عصر حاضر مفاهيم و معيارهاي حقوق بشر است . اين مفاهيم و معيارها كه در اسناد بين المللي و منطقه اي شناسايي شده و مورد حمايت قرار گرفته اند ،به ويژه بر قوانين و مقررات ملي مربوط به آيين دادرسي كيفري تاثير آشكار داشته اند .

بارزترين جنبه چنين تاثيري حقوق متهم در برابر دادگاه است . فهرست اجمالي حقوق مورد بحث بدين قرار است :تساوي افراد در برابر دادگاه ، محاكمه منصفانه و علني در دادگاه صالح ، مستقل و بي طرف ،پيش فرض برائت ،تفهيم فوري و تفصيلي نوع و علت اتهام ، محاكمه بدون تاخير ضروري ،حضور در دادگاه و دفاع شخصي يا توسط وكيل ، مواجهه با شهود مخالف ، كمك رايگان مترجم ، منع اجبار به اقرار ، جدايي آيين دادرسي اطفال از افراد بزرگسال ، درخواست تجديد نظر ، جبران زيان هاي وارد بر محكومان بي گناه و منع تجديد محاكمه و مجازات .

پس از تصويب منشور ملل متحد در سال 1945 و ورود پيروزمندانه فرد به عرصه حقوق بين الملل ، جامعه جهاني در زمينه بزرگداشت بشر و بسط حقوق و آزادي هاي او تحولي آشكار و توسعه اي روز افزون يافته است . از آن تاريخ تا به امروز انبوهي از اسناد بين المللي و منطقه اي پيرامون مفاهيم و معيارهاي حقوق بشر و آزادي هاي اساسي افراد به تصويب رسيده است . گام هاي نخست بيشتر به دنبال دست يابي به يك توافق عمومي بر سر كمترين ميزان حقوق و آزادي هاي مزبور ، آن هم در قالب پاره اي مفاهيم حقوقي خام به شكل برخي اسناد و ابزارهاي غير الزامي بود اما بعدها كوشش هاي دشوار در خور ستايشي براي تدوين و تصويب متون و منابع الزام آور صورت گرفته است . اعلاميه جهاني حقوق بشر كه در دهم دسامبر 1948 به تصويب مجمع عمومي سازمان ملل رسيده الهام بخش تهيه و تصويب تمامي اسناد و متون مزبور بوده است . تا آنجا كه به حق ادعا شده (( در جامعه جهاني يا در جوامع منطقه اي هر معاهده اي كه به حقوق بشر پرداخته به نحوي با اعلاميه جهاني حقوق بشر مرتبط بوده است ، به اين معني كه اين قبيل معاهدات يا براساس اعلاميه تهيه شده يا از رهگذر تفسير با يكي از اصول آن ارتباط پيدا كرده است ))

حقوق بشر كه مذهب جديد بشر هم خوانده مي شود ؛ مشتمل بر مفاهيم و معيارهاي فراقانوني است كه ريشه در طبيعت و فطرت آدميزاد دارند و از نوع الزامات آسماني به شمار مي آيند و به اصطلاح قانون قانون ها قلمداد مي شوند . از اين رو بايد مداخله عناصري چون زمان ، مكان و اوضاع و احوال خاص جوامع معين را در آنها ممنوع شمرد.

پاره اي از اين مفاهيم چنان مطلق و استثناء ناپذيرند كه حتي در اوضاع و احوال خاص و شرايط و موقعيت هاي اضطراري هم نمي توان آنها را محدود يا معلق نمود. ضوابط حقوق بشر چنان بر قواعد عدل و انصاف انطباق دارند كه هر نظام سنتي ، مكتب فلسفي يا جهان بيني مدعي عدالت و انصاف ناگزير بايد از در آشتي و سازگاري با آن درآيد چرا كه آنچه نظام حقوق بشر درصدد آن است ، ظهور عيني ارزش ها و آرمان هايي است كه ريشه ها و زمينه هاي آنها را مي توان در روح يا حقيقت تمامي انديشه هاي اجتماعي يا مذهبي آزادي خواه و عدالت جو بازجست . با اندكي تامل و تسامح به سادگي مي توان توهم تعارض مفاهيم مربوط به حقوق بشر و آزادي هاي اساسي را با آموزش هاي سنتي و باورها و برداشت هاي ملي يا مذهبي به هيچ گرفت . هر مكتب بشري يا مذهب آسماني كه در جستجوي عدالت ،انصاف و آزادي است ، با مفاهيم و ارزش هاي مورد حمايت در نظام حقوق بشر نسبت يا سنخيتي دارد.

راست است كه در عالم عمل جز شماري اندك از دولت هاي آزاد منش كه ساختار حكومتي خود را بر مبناي مشاركت عمومي در اداره امور جامعه و رعايت حقوق بشر و احترام به آزادي هاي اساسي افراد استوار ساخته اند ، ساير دولت ها با بي اعتنايي تمام به اين گونه مفاهيم و نقض مكرر مقررات مربوط به آنها ،آشكارا الزامات انساني و تعهداد بين المللي خويش را زير پا مي گذارند ؛ اما باز بر اين باور بود كه واقعيت هاي اسف انگيز عيني نه چيزي از ارزش تلاش هاي گسترده جامعه جهاني در زمينه توسعه مفاهيم و معيارهاي مورد بحث كم مي كند و نه حس نوميدي تمام از نتايج عملي چنين تلاش هايي را بر مي انگيزد . آثار مثبت كوشش هاي سازمان ملل متحد و ديگر سازمان ها و نهادهاي جهاني كه از طريق تشويق دولت ها براي پيوستن به اسناد حامي حقوق بشر يا از راه صدور قطعنامه هاي مربوط به نقض اسناد مزبور درصدد جهاني كردن حقوق و آزادي هاي افراد و الزامي نمودن آنها هستند به اندازه اي آشكار است كه كسي را امكان انكار آن نيست . دولت ها خود نيز دست كم به انگيزه كسب حيثيت و اعتبار بين المللي گاه ناگزير از مراعات چنين حقوق و آزادي هايي هستند بويژه در جاهايي كه پاي منافع و ملاحظات مربوط به قدرت و سياست يا برخورد با سنت ها و باور داشت هاي آميخته با حكومت و سياست در ميان نيست ، در رعايت حقوق و آزادي هاي مورد بحث تمايلي تمام از خود نشان مي دهند و چنين مراعاتي را از نشانه هاي مدنيت خويش هم مي شمارند.

حقوق بشر ، داخل در قلمرو حقوق عمومي است و مفاهيم و مولفه هاي اصلي آن در حقوق اساسي بررسي مي شوند اما بخش مهمي از اين حقوق و صورت تفصيلي برخي از معيارهاي مهم آن در محاكمات جزايي مطرح مي شود آنجا كه شهروند متهم به نقض نظم و امنيت عمومي يا حقوق و آزادي هاي فردي در برابر جامعه و نمايندگان قدرتمند آن ظاهر مي شود. نه تنها تعمد و اصرار آن نمايندگان بلكه هر نوع سهل انگاري و بي دقتي آنان بسادگي توازن ميان منافع فردي و مصالح عمومي را بر هم مي زند و چه بسا به نقض آشكار يكي از معيارهاي حقوق بشر بينجامد. محاكمات جزايي راه سلطه دولت بر شهروندان و رويارويي با رفتارهاي مخاطره آميز آنان است . اين راه نبايد به ابزار استبداد و اعمال قدرت و انحراف از عدالت و انصاف تبديل نمود. غايت مطلوب اين گونه محاكمات اجراي سريع و صحيح عدالت و احياي حقوق و آزادي هاي از دست رفته است . اگر مقامات عمومي خود از طريق دعاوي جزايي به تعمد يا تساهل مرتكب نقض و ناديده گرفتن حقوق و آزادي هاي شهروندان گردند ، ديگر نه تنها بر عدالت ، انصاف و آزادي بلكه بايد بر سايه هاي اين مفاهيم نيز چشم اميد بربست . اگر كسي بگويد شهروند نگون بختي كه در مراحل مختلف رسيدگي ، حقوق مسلم وي ناديده گرفته شده ، از همان آغاز ، سرنوشت او در آن دعوي قابل پيش بيني بوده است ، شايد سخني به گزاف نگفته باشد.

ضرورت حمايت از حقوق بشر در محاكمات جزايي به اندازه اي اساسي است كه در اسناد بين المللي مورد توجه خاص واقع شده و تدابير و تضمين هاي ويژه اي دربارة آن پيش بيني شده است . تا آن جا كه به امور جزايي مربوط مي شود ،اسناد مزبور جنبه هاي گوناگون حقوق و آزادي هاي افراد را بر شمرده اند و مسائل و موضوعاتي همچون تساوي افراد در برابر قانون، حاكميت قانون بر نظام جرايم و مجازات ها ، منع تاثير قوانين زيانبار در وقايع گذشته ،منع شكنجه و آزار و اعمال مجازت هاي غير انساني ،منع دستگيري و بازداشت خود سرانه ، حق اطلاع فوري از علل دستگيري و بازداشت ، حق اطلاع از نوع اتهام ، حق حضور فوري در برابر دادگاه ، حق رسيدگي به اتهام در مدت زمان معقول ، ضرورت تساوي افراد در برابر دادگاه ، حاكميت پيش فرض برائت ، منصفانه بودن محاكمه ، برخورداري از تضمين هاي دفاع ، ضرورت حفظ شان و شخصيت انساني متهمان ،لزوم جبران زيان هاي وارد بر بازداشت شدگان يا محكومان بي گناه ، منع محاكمه و مجازات مجدد و حق درخواست تجديد نظر.

آنچه ذكر آن ضروري مي نمايد ،اين است كه نوشتار حاضر تنها به تدابير يا معيارهايي كه به منظور حمايت از حقوق متهم در برابر دادگاه و در مرحله رسيدگي به معناي اخص پيش بيني شده اند مربوط مي شود . تدابير ديگر كه يا متضمن مفاهيم كلي تر هستند و يا اساساً به مرحله رسيدگي در دادگاه مربوط نمي شوند، در اين جا مطرح نمي شوند . (3)تدابير و تضمين هاي مورد نظر در مواد 10 و 11 اعلاميه جهاني حقوق بشر (1945) ، ماده 14 ميثاق بين المللي مربوط به حقوق سياسي و مدني (1966) ، بخش 26 اعلاميه امريكايي حقوق بشر (1948) ، ماده 6 كنوانسيون اروپايي حمايت از حقوق بشر و آزادي هاي اساسي ( 1950) ، ماده 8 كنوانسيون امريكايي حقوق بشر (1969)و ماده 7 منشور آفريقايي حقوق بشر (1981) پيش بيني شده اند اما كامل ترين و الزامي ترين آنها آن است كه در بندهاي هفتگانه ماده 14 ميثاق مربوط به حقوق مدني و سياسي (4) و ماده 6 كنوانسيون اروپايي حمايت از حقوق بشر و آزادي هاي اساسي و پروتكل هاي آن آمده است . پس بي مناسبت نخواهد بود اگر مباحث اين نوشتار تحت عناوين در دو ماده اخير مطرح گردد و مطالب آن همپاي مفاهيم و معيارهاي مورد حمايت در آن دو ارائه شود:

تساوي افراد در برابر دادگاه ، محاكمه منصفانه و علني در دادگاه صالح و بي طرف ، مستقل و بي طرف

بنابر آنچه درصدر بند 1 ماده 14 ميثاق آمده (( افراد در برابر دادگاه مساويند)). مساوات افراد در برابر دادگاه كه ضرورت آن در ماده 10 اعلاميه جهاني حقوق بشر هم تصريح شده ، داراي سه وجه است . وجه نخست آن به اين معني است كه آنچه در عالم ظاهر موجب امتياز افراد از يكديگر مي شود نظير رنگ ، زبان ،نژاد ، مليت ، مذهب ، جنسيت ،افكار و عقايد سياسي و اجتماعي و گرايش ها و وابستگي هاي حزبي و تشكيلاتي ،در عالم قضاوت و عدالت به هيج وجه موجب تبعيض و تمايز نخواهد بود. متهم به عنوان فردي از افراد بشر به گمان نقض مقررات حافظ نظم عمومي و حقوق فردي در برابر دادگاه ظاهر شدهخ و مجرد از اوصاف و عوارض بشري و اعتبارات و موقعيت هاي اجتماعي مورد محاكمه واقع مي شود. وجه ديگر تضمين مورد بحث توازني است كه دادگاه ناگزير بايد در ميان اصحاب دعوي برقرار نمايد. در يك نظام دادرسي مترقي و انساني نقش دادگاه ،داوري در ميان اصحاب دعوي است ؛ بديهي است كه داوري بدون مراعات حقوق طرفين و اعطاي بالسويه امكانات و امتيازات ، منصفانه نخواهد بود. تساوي در برابر دادگاه از اين نظر پيوستگي تمامي با تدابير و تضمين هاي ديگري چون محاكمه منصفانه و ضرورت بي طرفي دادگاه دارد. تساوي در برابر دادگاه يك تضمين عام است و همه اصحاب و اطراف دعوي از جمله شهود مدعي و متهم و ارزش شهادت آنان را نيز در بر مي گيرد. وجه سوم اين تضمين كه تا حدودي مفهوم آن را گسترش هم مي دهد ، آن است كه تشكيلات دادگاهها ، آئين رسيدگي به اتهامات وارد بر افراد و تسهيلات و امتيازات اعطايي به آنان جز در موارد رسيدگي به جرايم خاص نظير جرايم نظامي بايد نسبت به همه اقشار و اصناف شهروندان يكسان باشد ؛ بنابراين تشكيل دادگاههاي اختصاصي براي رسيدگي به اتهامات وارد به طيف يا طبقه خاصي از شهروندان عادي با وجود عمومي بودن جرايم ارتكابي آنان با اين وجه از وجوه تساوي افراد در برابر دادگاه ناسازگار است . اين كه در اين گونه دادگاهها تسهيلات خاص براي متهمان قائل مي شوند يا تضييق و تشديدي نسبت به آنان روا مي دارند ، موثر در مقام نيست . نكته آن است كه تشكيل دادگاههاي خاص امري است استثنايي و خلاف قاعده كه توسعه آن نقض عدالت و انصاف به شمار مي رود. همان طور كه تساوي افراد در برابر دادگاه ضروري است ، تساوي دادگاه در برابر شهروندان هم علي القاعده ضروري است .

بند 1 ماده 14 ميثاق در ادامه مي گويد :(( هر كس حق دارد كه اتهام وارد بر او يا اختلافات مربوط به حقوق و تعهدات وي در يك محاكمه منصفانه و علني توسط دادگاهي صالح ، مستقل و بي طرف كه براساس قانون تشكيل شده مورد رسيدگي واقع شود. ممكن است تمام يا قسمتي از محاكمه به منظور مراعات اصول اخلاقي ، نظم عمومي يا امنيت ملي در يك جامعه دمكراتيك ، مصالح زندگي خصوصي اصحاب دعوي و نيز موارد خاصي كه به تشخيص دادگاه ، علني بودن محاكمه ، مضربه مصالح مربوط به اجراي عدالت مي گردد ، غير علني باشد . در هر حال حكم صادر شده در امور جزايي يا حقوقي علني خواهد بود ؛ مگر اين كه مصالح مربوط به صغار مقتضي خلاف آن باشد يا محاكمه مربوط به اختلافات زناشويي يا سرپرستي اطفال باشد ))

همين مضمون در بند 1 ماده 6 كنوانسيون اروپايي حمايت از حقوق بشر و آزادي هاي اساسي نيز آمده است . منصفانه بودن محاكمه مفهومي ابهام آميز است . متون و اسناد بين المللي موجود ، تحقيقاً و نهادهاي ناظر بر اجراي آنها ، ظاهراً تعريف مشخصي از آن به دست نداده اند. كميسيون اروپايي حقوق بشر در سال هاي 3-1962 در دعاوي متعدد با اين پرسش اساسي روبه رو بوده كه آيا مفهوم محاكمه منصفانه ، متضمن تدابير و تضمين هايي فراتر از آن است كه در بند 3 ماده 6 كنوانسيون ( بند 3 ماده 14 ميثاق ) آمده است ؟ كميسيون مزبور بي آن كه خواسته باشد پاسخي روشن و دقيق به چنين پرسشي بدهد ، فقط به بيان اين نكته كه (( آن چه به طور كلي موازنه قوا خوانده مي شود از عناصر ذاتي و غير قابل انتزاع يك محاكمه منصفانه است )) ، اكتفا كرده است . از نظر كميسيون حضور نماينده دادسرا و عدم دعوت از متهم يا وكيل او در مرحله تجديد نظر جايي كه رسيدگي ماهوي صورت گرفته و حكم صادر شده است ، نقض آشكار اصل برابري اصحاب دعوي و ناديده گرفتن منصفانه بودن محاكمه است . همين كميسيون رد درخواست معاضدت قضايي را در پاره اي موارد نقض مفهوم محاكمه منصفانه شمرده است . به نظر مي رسد كه در شرايطي مي توان حكم به منصفانه بودن محاكمه نمود كه اصول و قواعد كلي يك نظام دادرسي مترقي بر جريان رسيدگي حاكم باشد و متهم در شرايطي كاملاًآزاد و در حالي كه از تمامي تضمين هاي لازم براي دفاع برخوردار بوده ، مورد محاكمه واقع شود. پس هر جا كه صلاحيت دادگاه يا استقلال يا بي طرفي آن مورد ترديد است يا حقي از حقوق متهم ناديده گرفته شده به يقين بايد محاكمه را غير منصفانه به شمار آورد. در عين حال بايد توجه داشت كه در تشخيص حقوق متهم نمي توان به آنچه در قوانين و مقررات داخلي آمده اكتفا كرد. متهم چنان كه گذشت يكي از افراد بشر است بشر امروز داراي حقوق و آزادي هايي فراتر از انديشه قانون گذاران قدرت طلب داخلي است . كميته حقوق بشر سازمان ملل كه براساس ماده 28 ميثاق مربوط به حقوق مدني و سياسي تشكيل شده و از صلاحيت تفسير مفاد ميثاق هم برخوردار است اظهار داشته كه اساساً بررسي اين كه محاكم ملي ،مقررات قانوني دولت متبوع خويش را به موقع اجرا گذاشته اند يا نه ، در صلاحيت او نيست . صلاحيت كميته در بررسي اين نكته خلاصه مي شود كه آيا حقوق و آزادي هاي شناخته شده در ميثاق ، مورد ملاحظه و مراعات دادگاه واقع شده است يا خير . ديوان اروپايي حقوق بشر نيز كه امروزه عهده دار نقش هوشمندانه اي در احياي حقوق شهروندان تابع دولت هاي عضو اتحاديه اروپاست ، حقوق تضيع شده اين شهروندان را نه در قوانين و مقررات ملي ؛ بلكه در متون و اسناد فراملي بويژه در كنوانسيون اروپايي حمايت از حقوق بشر و آزادي هاي اساسي جستجو مي كند و چنانكه معلوم است بارها به استناد نقض مقررات همين اسناد ، راي به محكوميت دولت هاي عضو داده است . نكته قابل ملاحظه آن است كه مراجع مذكور ، حقوق و آزادي هاي شناخته شده در متون و منابع فراملي را به گونه اي موسع و محدوديت ها و مستثنيات آنها را به طور محدود تفسير مي كنند.

در هر حال موارد زير از سوي ديوان اروپايي حقوق بشر و بعضي از دادگاههاي داخلي اروپايي ، مصاديق ترديد در منصفانه بودن محاكمه به شمار رفته اند :

1-هنگامي كه دادگاه رسيدگي كننده ، اظهارات تند و تعصب آميزي پيرامون متهم و رفتار او داشته باشد ؛ به نحوي كه ترديد ديگران درباره بي طرفي خود را برانگيزد.

2- هنگامي كه رسيدگي به اتهام مسبوق به رقابت هاي انتخابي و منازعات مطبوعاتي باشد ؛ بويژه اگر مردمان عادي به عنوان عضو هيات منصفه وارد جريان رسيدگي شوند.

3- هنگامي كه دادگاه راي خود را بر دلايلي كه از طريق شايعه و شهادت از روي مسموعات به دست آمده ، استوار سازد. دلايلي كه ارزيابي و رد و ابطال آنها غير ممكن باشد .

4- هنگامي كه دلايل اتهام از طريق تطميع بعضي از شركاء و معاونين جرم به برخوردار شدن از معاذير و معافيت هاي قانوني به دست آمده باشد و چنين دلايلي در دادگاه مورد استناد واقع شود.

5- هنگامي كه دادگاه يكي از دلايل مورد استناد متهم را ناديده بگيرد و به هر دليل از ملاحظه و ارزيابي آن خودداري كند..

6- هنگامي كه يكي از اصول و قواعد بنيادين حقوقي در مراحل تعقيب و تحقيقات مقدماتي ناديده گرفته شود.

7- هنگامي كه دادگاه پس از استماع مدافعات متهم ووكيل وي اقدام به قرائت حكمي نمايد كه متن آن قبلاً تنظيم و امضا شده باشد .

و اما علني بودن محاكمه هنگامي است كه شهروندان عادي امكان حضور در جلسات دادگاه را داشته باشند و بتوانند جريان رسيدگي و اظهارات اطراف دعوي را مشاهده و استماع نمايند و از نزديك برفرايند اجراي عدالت نظارت كنند. در واقع علني بودن محاكمه كه از ويژگي هاي نظام دادرسي تفتيشي است و از روم باستان به يادگار مانده (15) باعث مي شود كه جريان رسيدگي ، تحت نظارت و ارزيابي افكار عمومي قرار گرفته و در اجراي عدالت شيوه اي مطلوب تر و منصفانه تر در پيش گرفته شود. كميته حقوق بشر سازمان ملل در توضيح كلي پيرامون اين قسمت از بند 1 ماده 14 ميثاق چنين اظهار نظر كرده است : (( علني بودن محاكمه يك تضمين مهم براي حفظ حقوق متهم و به طور كلي يكي از راههاي اساسي تامين مصالح عمومي است . درست است كه بند 1 ماده مورد بحث تحت شرايطي غير علني بودن جلسات دادگاه را تجويز نموده است ؛ اما بايد توجه داشت در غير موارد و شرايط استثنايي مذكور علني بودن محاكمه ضروري است . همچنين بايد دانست كه حتي در موارد سري بودن محاكمه نيز صدور حكم نهايي دادگاه بايد به صورت علني باشد . از سوي ديگر علني بودن محاكمه را نمي توان به اجازه ورود به گروه خاصي از افراد محدود نمود.

از نظر كميسيون اروپايي حقوق بشر ، علني بودن محاكمه هنگامي است كه مسائل حكمي و امور موضوعي – هر دو – با امكان نظارت عمومي از سوي دادگاه ، تجزيه و تحليل شوند

با اين حال در مواردي كه ممنوعيت عام وجود ندارد و فقط به افراد يا گروههاي خاصي اجازه ورود به دادگاه داده نمي شود ، رسيدگي همچنان علني است . اما چنانچه جلسات دادگاه در محلي تشكيل شود كه برروي تنها درب ورودي آن نوشته باشند خصوصي بي هيچ ترديد بايد گفت كه يكي از تضمين هاي دفاع متهم و حق حضور شهروندان در دادگاه نقض شده است ؛ هر چند قاضي رسيدگي كننده قبلاً اعلام كرده باشد كه در يك جلسه علني به قضاوت خواهد نشست . يك نكته در خور توجه آن است كه گرچه ماده 14 ميثاق و ماده 6 كنوانسيون اروپايي تحت شرايطي سري بودن محاكمه را تجويز نمو.ده اند اما چنين تجويزي حتي در موارد ضرورت حمايت از حيات اطراف دعوي حقي براي آنان و طبيعتاً تكليفي براي دادگاه ايجاد نخواهد كرد .

استقلال و بي طرفي دادگاه داراي دو وجه اساسي است ؛يكي استقلال و عدم وابستگي به ديگر قواي حاكم وديگري عدم وابستگي به اطراف دعوي . دادگاه مستقل و بي طرف از چنان ثبات و صلابتي برخوردار است كه به دور از هر نوع محدوديت ، توصيه ، مداخله و فشار مستقيم يا غير مستقيم ، تصميمات خود را صرفاً بر واقعيات موجود در پرونده و مقررات قانوني حاكم بر آن واقعيات استوار مي سازد. كميسيون اروپايي حقوق بشر بر اين نكته تاكيد تمام كرده كه ضرورت استقلال دادگاه مستلزم نصب مادام العمر قضات و عدم امكان انتقال محل خدمت آنان نيست . آن چه ضروري مي نمايد آن است كه دادگاه در انجام وظايف قضايي خود از هر گونه مداخله و اعمال نفوذ به دور باشد.(20) به عنوان يكي از اصول مسلم دادرسي ،چنانچه قاضي رسيدگي كننده قبلاً به هر عنوان در پرونده مورد رسيدگي اظهار نظر كرده باشد ، ديگر نمي توان او را يك قاضي مستقل ، بي طرف و داراي صلاحيت رسيدگي به شمار آورد. ديوان اروپايي حقوق بشر در يكي از آراي خود اظهار داشته كه چنانچه رئيس دادگاه سابقاً به عنوان معاون دادستان در تحقيقات مقدماتي مداخله كرده باشد ديگر نمي توان گفت در چنين دادگاهي تضمين هاي مربوط به حفظ حقوق متهم از جمله اصل بي طرفي دادگاه رعايت شده است .

يك نكته ديگر اين است كه در نظام هاي ارزشي يا نقلابي كه ساختار سياسي آنها غالباً از نوع تك حزبي است ،اعمال كنندگان قدرت عمومي از جمله دادرسان محاكم از ميان طيف يا طبقه خاصي از طبقات اجتماعي كه داراي وابستگي فكري به طبقه حاكم باشند ، گزينش مي شوند . در چنين نظام هايي مساله بي طرفي دادگاه بويژه در موارد رسيدگي به جرايم سياسي و امنيتي بشدت مورد ترديد است . انتظار ترجيح عدالت و انصاف بر منافع سياسي از دادگاهي كه خود را بخشي از پيكره حزب حاكم و مدافع مصالح آن مي شمارد ، بسيار خوشبينانه و به دور از واقع است . از نظر كميسيون امريكايي حقوق بشر غالب دادگاههاي ويژه اي كه به دنبال بروز انقلاب هاي سياسي و بحران هاي اجتماعي تشكيل مي شوند واجد وصف استقلال و بي طرفي مورد نظر در بند 1 ماده 8 كنوانسيون امريكايي حقوق بشر ( بند 1 ماده 14 ميثاق ) نيستند. در اين گونه دادگاهها معمولاً افراد فاقد سوابق و صلاحيت هاي قضايي درباره سرنوشت متهمان تصميم مي گيرند ؛ افرادي كه هنوز تحت تاثير روان شناسي انقلاب و سرمست از پيروزي به دست آمده هستند و بيشتر به تعصب و خشونت گرايش دارند تا عدالت و انصاف .

به موجب بند 2 ماده 14 ميثاق و بند 2 ماده 6 كنوانسيون اروپايي (( هر كس متهم به ارتكاب جرم است ، مادام كه تقصير او موافق قانون اثبات نشده حق دارد از پيش فرض برائت برخوردار باشد . بند 1 ماده 11 اعلاميه جهاني ، ماده 26 اعلاميه امريكايي ، بند 2 ماده 8 كنوانسيون امريكايي ، بند 1 ماده 7 منشور افريقايي و بند 5 ماده 19 اعلاميه اسلامي حقوق بشر بر اين مطلب تصريح تمام دارند. امروزه پيش فرض برائت متهم امروزه ميراث مشترك حقوقي همه ملل جهان محسوب مي شود. (23)ولي براي نخستين بار به طور رسمي قبول حاكميت آن بر محاكمات جزايي ، در 1789 در اعلاميه حقوق بشر فرانسه صورت گرفته است . براساس ماده 9 اعلاميه مذكور (( افراد تا زمان محكوميت بي گناه به شمار مي آيند …)) به هر حال ان چه در مقررات فوق مورد نظر بوده ، اين است كه اولاً دادگاه نمي تواند وظيفه قضايي خود را به اعتقاد و حتي به گمان مجرميت متهم شروع نمايد . بار اثبات مجرميت متهم بر دوش دادسراست و هر نوع ترديد و ابهام به نفع متهم تاويل مي گردد. ثانياً دادگاه بايد امكان ارزيابي و رد و ابطال دلايل اتهام را براي متهم فراهم سازد. تقصير متهم فقط از طريق دلايل غير قابل ردي كه مستقيماً از قانون ناشي مي شوند قابل اثبات است . اصل يا پيش فرض برائت يكي از اصول و قواعد بنيادين محاكمات جزايي است كه از حقوق شهروندان در برابر قدرت طلبي هاي نهادهاي عمومي حمايت مي كند. پيش از اثبات تقصير فرد در دادگاه صالح و به موجب قانون ، هر نوع اظهار نظر مقامات عمومي پيرامون مسئوليت و مجرميت وي نقض پبش فرض مورد بحث تلقي مي شود. افزون بر اين ايجاد هر نوع محدوديت براي افراد ، هر چند به صورت موقت ، پيش از كشف دليل و توجه اتهام به نحو معقول نيز نقض اصل يا پيش فرض برائت محسوب مي شود. در تمامي مواردي كه اصل استقلال و بي طرفي دادگاه به زيان متهم نقض شده مي توان گفت فرض برائت او نيز ناديده گرفته شده است . از نظر ديوان اروپايي حقوق بشر در تمامي مواردي كه متهم در مراحل مقدماتي رسيدگي به منظور اخذ اقرار و تامين دليل ، مورد بد رفتاري واقع شده چنانچه دلايلي كه از اين راه به دست آمده مورد استناد دادگاه قرار گيرد ، پيش فرض برائت متهم ناديده گرفته شده است . همين طور در مواردي كه اظهارات نماينده دادسرا و شهود او آرامش طبيعي دادگاه را بر هم زده بي آنكه با واكنش رياست دادگاه روبه رو شده باشد ، بايد بر اين گمان بود كه دادگاه از آغاز به مجرميت متهم معتقد بوده است . از نظر اين ديوان از جمله موارد نقض بند 2 ماده 6 كنوانسيون يا بند 2 ماده 14 ميثاق آن است كه دادگاه در جريان رسيدگي اعلام كند كه متهم مرتكب رفتاري شده كه از نظر وي موجب نقض يكي از مقررات جزايي شده و از مصاديق يكي از تعاريف يا توصيفات موجود در قوانين جزايي محسوب مي شود. (25) در نظام حقوقي كامن لا بارها گفته شده كه درخواست دادسرا از اعضاي هيات منصفه براي موضع گيري در برابر متهم به خاطر سكوت در مراحل مقدماتي و عدم ارائه دليل در دادگاه ، پيش فرض برائت را به مخاطره مي اندازد. به نظر مي رسد كه از نظر كميته حقوق بشر سازمان ملل اساساً نقض هر يك از حقوق پيش بيني شده در بندهاي 1 و 3 ماده 14 ميثاق و محروم نمودن متهم از تضمين هاي يك محاكمه منصفانه خود به خود نقض اصل يا پيش فرض برائت نيز محسوب مي شود.

قلمرو اجراي اصل برائت به مرحله اثبات تقصير متهم محدود مي شود ،بنابراين به مرحله تعيين نوع يا ميزان مجازات پس از اثبات مجرميت تعميم پيدا نمي كند . اصل برائت مانع تاثير سوابق و ويژگي هاي فردي مرتكب و كيفيت ارتكاب جرم در تعيين مجازات فردي كه مجرميت وي با رعايت قانون در دادگاه صالح اثبات شده نخواهد بود.

از سوي ديگر بايد دانست كه تحقيق مراجع صالح و اخذ تدابير و تامينات قانوني پس از توجه اتهام ، هر اندازه كه براي متهم ايجاد محدوديت كند ، نقض اصل يا پيش فرض برائت نخواهد بود. نهادهاي ناظر بر اجراي حقوق بشر مواردي نظير موارد زير را مغاير با مفاد بند 2 ماده 14 ميثاق يا بند 2 ماده 6 كنوانسيون اروپايي ندانسته اند :

1-دست بند زدن به متهم در مراحل مختلف رسيدگي حتي در برابر هيات منصفه ؛

2- انجام آزمايش هاي پزشكي لازم بر روي متهم ؛

3- سنجش ميزان الكل موجود در خون متهم ؛

4- گرفتن عكس يا اثر انگشت متهم با هر نوع مدرك مربوط به هويت او و بايگاني كردن آن ؛

5- استفاده از وقايع موجود در محاكمات ديگر و نتايج حاصله از آنها عليه متهم ؛

6- اعلام اين كه فرد يا افرادي در ارتباط با ارتكاب جرم خاصي دستگير شده اند يا اين كه افراد خاصي مظنون به ارتكاب جرم مورد نظر هستند ؛

7- اعلام عمومي جريان تحقيقات و بازجويي هاي اوليه حتي اعلام اين كه فرد يا افراد خاصي به ارتكاب جرم مورد نظر اعتراف كرده اند.

قسمت سوم . برخورداري از كمترين تضمين هاي دفاع

بند 3 ماده 14 ميثاق هفت قسمت است و هر قسمتي متضمن يكي از حقوق متهم در دعاوي جزايي است ؛ حقوقي كه در مجموع تحت عنوان كمترين تضمين هاي دفاع مطالعه مي شوند . بند 3 ماده 6 كنوانسيون اروپايي ، بند 1 ماده 11 اعلاميه جهاني ،ماده 26 اعلاميه امريكايي ، ماده 8 كنوانسيون امريكايي و ماده 7 منشور افريقايي حقوق بشر هر كدام به نوعي به شناسايي و حمايت از اين تضمين ها پرداخته اند. اين تضمين ها در واقع از اساسي ترين شاخص هاي آن چه محاكمه منصفانه خوانده مي شود ،به شمار مي روند:

آن گونه كه در قسمت اول بند 3 ماده 14 ميثاق و قسمت اول بند 3 ماده 6 كنوانسيون اروپايي حمايت از حقوق بشر آمده (( هر كس در مظان اتمام به ارتكاب جرم قرار گيرد ،حق دارد در كوتاه ترين زمان ممكن به زباني كه با آن آشناست به تفصيل از ماهيت اتهامي كه بر وي آمده آگاه شود)) حق اطلاع دقيق از زمينه اتهام ، نوع و درجه آن كه در ابتدايي ترين مراحل تعقيب و تحقيق بايد صورت گيرد براي آن است كه متهم بتواند خود را براي دفاع مناسب آماده سازد و ميان او و مدعي موازنه قوا صورت پذيرد. ضرورت تفهيم اتهام مستلزم آن است كه مواد قانوني ناظر بر اتهام اعلام و ارائه گردد . بنابراين پيش از تشكيل جلسات دادگاه ارائه ليست شهود و مدارك مدعي به متهم و تسليم رونوشت اظهارات شهود و حتي اظهارات خود متهم در مراحل اوليه تحقيق و به طور كلي رونوشت تمامي اسناد و مداركي كه مستند ادعاي مدعي است ، ضروري به شمار مي رود. منطق اين تضمين به كمك آن چه از فحواي قسمت ششم بند 3 ماده 14 ميثاق و قسمت پنجم بند 3 ماده 6 كنوانسيون در خصوص استفاده رايگان از مترجم مستفاد مي گردد ، مستلزم آن است كه اسناد و مدارك تنظيم شده به زباني ناآشنا براي متهم ،به هزينه دادگاه يا دادسرا ترجمه شوند. گرچه مي توان گفت كه چنين حقي فقط به اسناد و مدارك موثر در دفاع مربوط مي شود و متهم نمي تواند ترجمه كليه اوراق پرونده را درخواست نمايد.

برخورداري از وقت و تسهيلات مناسب به منظور آمادگي براي دفاع و ارتباط با وكيل منتخب

براساس مفاد قسمت دوم بند 3 ماده 14 ميثاق و قسمت دوم بند 2 ماده 6 كنوانسيون اروپايي (( هر كس در مظان اتهام به ارتكاب جرمي واقع شود ، حق دارد از وقت و تسهيلات مناسب به منظور آماده شدن براي دفاع و ارتباط با وكيلي كه خود انتخاب كرده برخوردار باشد )) مدت زمان لازم و تسهيلات مناسب براي دفاع بستگي به مسائل گوناگوني دارد ؛ مسائلي همچون نوع و ماهيت اتهام ، پيچيدگي اتهام و دلايل توجه آن ،شمار اتهامات وارده و اين كه آيا متهم خود شخصاً به دفاع مي پردازد يا از طريق اعطاي وكالت مبادرت به دفاع مي نمايد. از نظر كميسيون امريكايي حقوق بشر فرصت هايي نظير 24 يا 48 ساعت به هيچ وجه مدت زمان مناسب تلقي نمي شوند))

كميته حقوق بشر سازمان ملل در يك توضيح كلي اظهار داشته كه تسهيلات مورد نظر عبارت اند از امكان دسترسي به كليه اسناد و دلايل موثر در دفاع و فرصت عقد قرارداد وكالت و مذاكرات لازم با وكيل منتخب .

قسمت سوم بند 3 ماده 14 ميثاق مقرر داشته كه شخص متهم به ارتكاب جرم بايد بدون تاخير مورد محاكمه قرار گيرد. كنوانسيون اروپايي حمايت از حقوق بشر و آزادي هاي اساسي در اين قسمت تصريحي ندارد. ظاهراً تنظيم كنندگان متن آن تضمين مندرج در بند 1 ماده 6 را در خصوص معقول بودن مدت محاكمه كافي دانسته اند . كما اين كه از نظر كميته حقوق بشر سازمان ملل هم ميان تضمين پيش بيني شده در بند 3 ماده 14 ميثاق و آن چه در بند 3 ماده 9 آن در خصوص محاكمه افراد بازداشت شده در مدت زمان معقول آمده ، تفاوتي وجود ندارد و نقض يكي به منزله نقض ديگري است . همين كميته در يك توضيح كلي اظهار داشته كه برخورداري از حق مورد بحث هنگامي است كه در تمام مراحل رسيدگي اعم از بدوي و استيناف و تجديد نظر هيچ گونه تاخير غير ضروري صورت نگرفته باشد . اين تضمين به متهم حق مي دهد كه جمع آوري دلايل اتهام از جمله احضار شهود و ثبت اظهارات آنان در حداقل مدت زمان لازم به عمل آيد فلسفه تضمين مورد بحث ، ضرورت تعجيل ، پايان دادن به اضطراب و احساس نا امني متهم و خاتمه دادن به بحران رواني – اجتماعي و ديگر زيان هايي است كه با ايراد اتهام براي او و خانواده اش به وجود آمده است .

قسمت چهارم بند 3 ماده 14 ميثاق و قسمت سوم بند 3 ماده 6 كنوانسيون اروپايي تصريح كرده اند كه (( متهم حق دارد در محاكمه حاضر شود و شخصاً يا توسط وكيل منتخب از خود دفاع نمايد و چنانچه وكيل نداشته باشد از حق داشتن وكيل مطلع گردد. در صورت اقتضاي عدالت و عدم توانايي به صورت رايگان براي او وكيل تعيين شود.))

قسمت د بند 2 ماده 8 كنوانسيون امريكايي و قسمت ب بند 1 ماده 7 منشور افريقايي حقوق بشر نيز چنين تضميني را پيش بيني كرده اند. كميته حقوق بشر در تفسير كلي اين تضمين گفته است كه متهم يا وكيل او بايد از حق شركت و دفاع فعال در تمام مراحل تحقيق و رسيدگي برخوردار باشند ، هم چنان كه در صورت اعتقاد به غير منصفانه بودن محاكمه از حق اعتراض به دادگاه برخوردارند كميسيون اروپايي حقوق بشر در دعواي آرتيكو عليه دولت ايتاليا تضمين پيش بيني شده در قسمت سوم بند 3 ماده 6 كنوانسيون را از اساسي ترين شاخص هاي مفهوم محاكمه منصفانه تلقي كرده است . نماينده دولت ايتاليا در دعواي مزبور اصرار داشته كه نقض تضمين مورد بحث منحصر به مواردي است كه متهم به واسطه عدم حضور در دادگاه يا عدم برخورداري از معاضدت وكيل متحمل زياني شده باشد . كميسيون با اين استدلال كه چنين تفسيري نه در منطوق عبارت قسمت سوم بند 3 ماده 6 كنوانسيون مي گنجد و نه در منطق آن ، مفاد مقرره مورد اشاره را متضمن يك تضمين مطلق از تضمين هاي دفاع شمرده است . با اين حال به نظر مي رسد كه چون فلسفه پيش بيني تضمين مورد بحث حمايت از حقوق متهم در دعاوي جزايي است چنانچه متهم خود از استفاده از چنين تضميني صرف نظر كند و از حضور در مراحل دادرسي امتناع ورزد ،محاكمه غيابي وي ممكن باشد . به هر حال مراجع رسيدگي كننده مكلف به احضار متهم اند هم چنان كه موظفند او را از حق داشتن وكيل مطلع سازند ووكيل منتخب متهم را در مراحل مختلف رسيدگي بپذيرند و مدافعات او را استماع نمايند و در صورت اقتضاي عدالت و عدم توانايي مالي متهم به صورت رايگان براي وي تعيين وكيل نمايند . كميته حقوق بشر موارد زير را نقض قسمت سوم بند 3 ماده 14 ميثاق شمرده است :

1-هنگامي كه متهم از امكان دسترسي به هر نوع مشاوره حقوقي محروم بوده است

2- هنگامي كه فردي برخلاف ميل متهم به عنوان وكيل مدافع وي انتخاب شده است

3- در مواردي كه امكان ارتباط با وكيل از متهم سلب شده است

4- هنگامي كه حق حضور متهم يا وكيل وي در مراحل مختلف رسيدگي ناديده گرفته شود.(35) از نظر كميسيون امريكايي از جمله موارد نقض حقوق بنيادين بشر هنگامي است كه وكلايي كه مسئوليت دفاع از متهمان سياسي را به عهده مي گيرند ،مورد تهديد و ارعاب واقع شوند يا پروانه وكالت آنان ضبط يا لغو گردد. در مواردبد رفتاري و اهانت به وكلا ، بازداشت شدن ، ناپديد شدن يا كشته شدن آنان همين قضيه به طريق اولي صادق خواهد بود.

كنفرانس هفتم سازمان ملل درباره پيشگيري از جرم ( ميلان 1985) ضمن تاكيد بر اهميت نقش وكيل در دعاوي جزايي ، اصول اساسي آن را بر شمرده و مقرر داشته كه بايد امكان برخورداري از وكيل بي هيچ تبعيض و تمايز براي همه فراهم باشد . دولت هاو كانون هاي وكلا موظف به پيش بيني تمهيدات لازم براي اعمال چنين حقي هستند ؛امكان ارتباط مستمر با وكيل ، ممنوعيت سلب امكان استعانت از وكيل و برخورداري از كمك رايگان وكيل در موارد عدم تمكن مالي ،از حقوق تغيير ناپذير متهم محسوب مي شوند اين گونه تدابير و تضمين ها را امروزه قوانين آئين دادرسي كيفري بيشتر كشورها پذيرفته اند.

حق مواجهه با شهود مخالف و تسهيل اداي شهادت شهود موافق بنابر آن چه در قسمت پنجم بند 3 ماده 14 ميثاق و قسمت چهارم بند 3 ماده 6 كنوانسيون اروپايي حمايت از حقوق بشر آمده (( متهم حق دارد از شهودي كه عليه وي شهادت داده اند سوال كند يا بخواهد كه از آنان سوال شود ، هم چنان كه حق دارد شهودي كه به نفع وي شهادت مي دهند ،با همان شرايط و تسهيلات شهود مخالف احضار شوند و شهادتشان استماع گردد.)) منطق اين تضمين كه در بند 2 ماده 8 كنوانسيون امريكايي حقوق بشر نيز مورد تصريح قرار گرفته موازنه قدرت ميان متهم و مدعي و امكان ارزيابي و ابطال مفاد شهادت شهود دادسرا يا شاكي خصوصي است ولي بايد توجه داشت كه مقررات مورد اشاره حاوي يا حامي يك حق مطلق براي متهم نيستند . مفاد مقررات مزبور مانع از آن نخواهد بود كه قوانين و مقررات ملي احضار شهود و استماع و ارزيابي مفاد شهادت آنان را مشروط به شروطي نمايند. آن چه از نظر اين مقررات ضروري مي نمايد آن است كه شرايط و محدوديت هاي ايجاد شده همچون تسهيلات و امتيازات اعطا شده به طور يكسان نسبت به شهود طرفين دعوي اعمال گردد. افزون بر اين ، محاكم ملي مي توانند در حين مراعات روح تضمين مورد بحث درباره اين مساله كه آيا شهود به انگيزه كشف حقيقت وارد دعوي شده اند يا خير ؛تصميم بگيرند و در صورت منفي بودن پاسخ از استماع اظهارات آنان يا استناد به چنين اظهاراتي امتناع ورزند. همين طور بايد گفت كه متهم نمي تواند به بهانه استيفاي يك حق مطلق هر پرسشي كه مي خواهد مطرح كند و پاسخ آنها را از شهود مقابل درخواست نمايد . اعمال اين حق تحت نظارت و كنترل دادگاه خواهد بود . دادگاه مي تواند با مداخله و ارزيابي خود فقط به پرسش هايي اجازه طرح و پاسخ دهد كه در كشف حقيقت موثر باشند. نيز بايد گفت كه مراعات تضمين مورد بحث مستلزم حضور متهم هنگام اداي شهادت شهود مقابل نيست گرچه او در مقام دفاع حق دارد تكرار شهادت آنان را در دادگاه درخواست نمايد . گفته شده كه منظور از عبارت (( با همان شرايط )) فقط شرايط حقوقي و قانوني نيست و مراعات بكسان مقررات قانوني نسبت به شهود متهم و مدعي كافي نيست . اين مساله نيز بايد مورد توجه واقع شود كه آيا دادگاه در اجراي وظايف قانوني و قضايي خود رفتار يا برخوردي يكسان با اطراف دعوي داشته است يا خير ؟ همين طور گفته شده كه دادگاه به عنوان يك امر ناشي از حق ،موظف است ،متهم ،را از حق احضار شهود موافق و مواجهه با شهود مقابل آگاه سازد. هم چنان كه موظف است در صورت درخواست متهم شهودي را كه در غياب وي اداي شهادت كرده اند مجدداً فرا خوانده و در حضور متهم شهادت آنان را استماع نمايد .

به دستور قسمت ششم بند 3 ماده 14 ميثاق و قسمت پنجم بند 3 ماده 6 كنوانسيون اروپايي و قسمت اول بند 2 ماده 8 كنوانسيون امريكايي حقوق بشر (( متهمي كه زبان دادگاه براي او قابل فهم نيست يا قادر به تكلم به آن زبان نيست ، حق دارد از كمك رايگان يك مترجم برخوردار باشد )) قسمت چهارم بند مورد بحث چنان كه گذشت ، برخورداري از وكالت رايگان را تحت شرايطي پذيرفته بود از جمله : عجز متهم از پرداخت حق الوكاله و اقتضاي عدالت اما قسمت ششم چنان كه پيداست ، حق ترجمه رايگان را به صورت مطلق پيش بيني كرده است . بنابراين كمك رايگان مترجم بدون توجه به موقعيت مالي متهم خواهد بود. واژه رايگان را بايد بر معناي متبادر و مدلول متعارف آن حمل نمود ،يعني معافيت مطلق ، تمام و يكباره از پرداخت . معافيت مشروط ،جزيي و موقت خلاف معناي ظاهر مقرره مورد بحث است . از سوي ديگر ،بايد توجه داشت كه تضمين مورد بحث فقط به ترجمه مذاكرات و پرسش و پاسخ هاي شفاهي در دادگاه مربوط نمي شود بلكه ترجمه تمامي اسناد ،مدارك و اظهارات مربوط به محاكمه و موثر در دفاع را نيز در بر مي گيرد . اقتضاي محاكمه منصفانه چنين است . از نظر كميسيون اروپايي حقوق بشر حق استفاده از ترجمه رايگان فقط به آن چه ميان دادگاه و متهم مي گذرد ، مربوط مي شود و شامل مذاكرات ميان متهم ووكيل وي نمي شود. هم چنان كه اظهارات و مدافعات وكيل متهم را در بر نمي گيرد. اما بعضي از محاكم ملي بر اين باورند كه حق يا تضمين مورد بحث بايد به گونه اي تفسير شود كه مذاكرات ميان يك متهم يا زنداني خارجي را با وكيل وي در برگيرد. برخي نيز در يك تفسير محدود حق استفاده رايگان از مترجم را صرفاً در دادگاه و در مرحله رسيدگي به معناي اخص قابل طرح دانسته و ناديده گرفتن چنين حقي را فقط در اين مرحله از مراحل رسيدگي از جهات درخواست تجديد نظر شمرده اند..

مطابق قسمت هفتم بند 3 ماده 14 ميثاق و قسمت هفتم بند 2 ماده 8 كنوانسيون امريكايي حقوق بشر (( نمي توان متهم را وادار به اقرار به مجرميت عليه خود نمود)) منع اجبار به اعتراف به مجرميت خود پس از الغاي دادگاههاي سري انگلستان در قرن هفدهم به عنوان يكي از اصول بنيادين محاكمات جزايي مطرح شده و به اسناد و اعلاميه هاي جهاني و منطقه اي مربوط به حقوق بشر و قوانين اساسي كشورهاي مختلف راه يافته است . ماده 6 كنوانسيون اروپايي حمايت از حقوق بشر كه همه جا به بازگويي مفاد مقررات ميثاق بين المللي حقوق مدني و سياسي پرداخته در اين قسمت ذكري از تضمين مورد بحث به ميان نياورده است . به نظر مي رسد كه تدوين كنندگان متن كنوانسيون ،اصول كلي تر مندرج در آن را كافي دانسته اند. بر عكس ، كنوانسيون امريكايي حقوق بشر علاوه بر تصريح به ممنوعيت اجبار به اقرار در بند 3 ماده 8 اشعار داشته كه اعتراف متهم فقط در صورتي ارزشمند و قابل استناد است كه به دور از هر گونه تهديد يا اجبار و اضطرار به عمل آمده باشد . به هر حال ،اجبار به اقرار يا اعتراف به مجرميت آن است كه متهم تحت تاثير تحريك، تهديد ، وعده هاي اميدوار كننده ، فشارهاي رواني يا شكنجه و آزار ، اتهام انتسابي را تصديق و خود را عامل ارتكاب جرم مورد ادعا معرفي نمايد . اجبار به شهادت عليه خود نيز هنگامي است كه متهم تحت تاثير عوامل مذكور وادار به ارائه دليل و اداي اظهارات موافق با ادعاي دادسرا يا شاكي خصوصي شود. در هر حال ،از نظر كميته حقوق بشر سازمان ملل ،اجبار متهم به امضاي اظهاراتي كه مبين مجرميت اوست ، نقض آشكار مفاد قسمت هفتم بند 3 ماده 14 ميثاق محسوب مي گردد. كميته مزبور بر اين باور است كه دادگاه رسيدگي كننده به اتهام بايد هر نوع ادعاي مربوط به نقض حقوق متهم در مراحل مختلف تعقيب و تحقيق از جمله ادعاي اجبار به اقرار را نيز مورد توجه و رسيدگي قرار دهد. در ايالات متحده امريكا گفته شده كه تحقيق نا متعارف از متهم و ضبط اسناد و مدارك او بدون رعايت مقررات مربوطه نقض تضمين مورد بحث به شمار مي رود ، دلايل به دست آمده از اين راه به هيچ وجه نمي توانند مورد استناد دادگاه واقع شوند.

بند 4 ماده 14 ميثاق مقرر داشته كه (( رسيدگي به اتهامات اطفال بايد با ملاحظه سن و در شرايطي مطلوب و متناسب با رشد شخصيت و هماهنگ با ضرورت اصلاح و بازپروري آنان به عمل آيد)) ظاهراً اين تضمين يا حق فقط در ميثاق مربوط به حقوق مدني و سياسي پيش بيني شده و ساير اسناد و اعلاميه هاي بين المللي يا منطقه اي ذكري از آن به ميان نياورده اند. به هر حال ، با توجه به ويژگي هاي مربوط به شخصيت اطفال و تاثير نامطلوب رفتارهاي نسنجيده و تصميمات غير علمي در شخصيت و تربيت آنان ، تفكيك آيين رسيدگي به اتهام آنان از مقررات عمومي دادرسي هاي جزايي ،ضرورت تمام دارد. منطق دادرسان محاكم جزايي عمومي كه ذهن و زبانشان به تحميل مجازات و تنبيه مجرمان خو گرفته ، با اهداف مورد نظر در رسيدگي به اتهام كودكان و تدابير تاميني و اقدامات تربيتي كه به جاي تنبيه و تحميل مجازات در مورد آنان اعمال مي گردد ، هماهنگ نخواهد بود. دادگاه رسيدگي كننده به اتهام اطفال بيش و پيش از آن كه نيازمند اطلاعات حقوقي و قانوني باشد نيازمند دانش هاي روان شناختي و تجربه هاي تربيتي است . آن چه از لحظه توجه اتهام به اطفال تا زمان صدور حكم نهايي و اجراي ضمانت اجراهاي قانوني درباره آنان اعمال مي گردد ، همه بايد در راستاي ضرورت اصلاح ، تربيت ، درمان و بازپروري آنان باشد . حمايت قانوني و قضايي ويژه و تدابير و اقدامات توام با حزم و حكمت و احتياط درباره كودكان فقط حكم منطق سليم يا توصيه دانش هاي امروزين نيست ،بلكه حقي از حقوق اساسي آنان نيز به شمار مي رود ، حقي كه ناديده گرفتن آن خواه به تعمد ، خواه به تساهل ظاهراً نقض يكي از تعهدات بين المللي دولت ها به حساب مي آيد ، ولي در واقع بايد آن را تقويت عوامل آسيب هاي اجتماعي و كمك به تكوين شخصيت هاي انتقام جوي جامعه ستيز به شمارآورد.

براساس بند 5 ماده 14 ميثاق (( هر كس به خاطر ارتكاب جرمي محكوميت يافته ، حق دارد كه محكوميت و مجازات او از سوي دادگاهي بالاتر موافق قانون ، مورد رسيدگي مجدد واقع شود.)) اين حق در قسمت هشتم بند 2 ماده 8 كنوانسيون امريكايي نيز پيش بيني شده است . كنوانسيون اروپايي حمايت از حقوق بشر درباره اين حق يا تضمين نيز ساكت است ،اما ماده 2 پروتكل شماره 7 كنوانسيون، چنين سكوتي را جبران نموده و بتصريح تمام از ضرورت مراعات حق تجديد نظر محكومان سخن گفته است . شايد بتوان درباره آثار مثبت مجازات مجرمان ترديد كرد ، اما درباره آثار زيانبار مجازات محكومان بي گناه ، به هيچ وجه نمي توان ترديد يا تامل روا داشت . تجديد نظر در احكام جزايي يكي از راههاي پيشگيري از تحميل مجازات به متهمان بي گناه و آثار زيان بار آن است . حتي در شرايطي كه صلاحيت ،استقلال و بي طرفي دادگاه محرز است و ديگر تدابير و معيارهاي مربوط به يك محاكمه منصفانه نيز رعايت شده نمي توان ضرورت تجديد نظر در احكام را نفي نمود ،چرا كه اشتباه قضايي يا قانوني دادگاه هميشه ممكن است و همين امكان اشتباه به تنهايي براي توجيه چنين ضرورتي كافي است .

رعايت مقررات فوق مستلزم وجود دادگاههاي تجديد نظر از يك سو و پيش بيني مهلت مناسب براس درخواست تجديد نظر از سوي ديگر است . نه تنها نفي ضرورت يا مشروعيت تجديد نظر يا عدم تشكيل دادگاههاي تجديد نظر يا عدم پيش بيني مدت زمان لازم براي درخواست تجديد نظر نقض حقي از حقوق اساسي بشر امروز محسوب مي شود بلكه تعلل و تاخير توام با مسامحه در رسيدگي مجدد هم نقض چنين حقي خواهد بود. از نظر كميته حقوق بشر عدم رسيدگي مجدد به محكوميت متهم پس از 34 ماه به عذر عدم دسترسي به پرونده بدوي ،تخلف از دستور بند 5 ماده 14 ميثاق است . با اين همه حق مورد بحث ممكن است در مواردي نظير محكوميت به مجازات هاي سبك و مواردي كه محكوم عليه از همان آغاز در عالي ترين مراجع قضايي محاكمه شده ، محدود گردد. بند دوم ماده 2 پروتكل شماره 7 كنوانسيون اروپايي حمايت از حقوق بشر چنين محدوديت هايي را پذيرفته است .

طبق بند 6 ماده 14 ميثاق (( هر كس به موجب حكم نهايي به دليل ارتكاب جرمي محكوم گردد و محكوميت وي بعداً به واسطه كشف وقايع تازه يا حدوث وقايع جديد فسخ گردد يا مورد عفو قرار گيرد و معلوم شود كه در اجراي عدالت اشتباهي رخ داده است ،حق دارد زيان هايي كه در اثر اجراي چنين محكوميتي متحمل شده مطابق قانون جبران گردد ،مگر اين كه ثابت شود كه مكتوم ماندن حقايق كلاً يا بعضاً منتسب به خود او بوده است )) اين حق در ماده 10 كنوانسيون امريكايي نيز با اين عبارت پيش بيني شده است : (( هر كس به موجب يك حكم نهايي مبتني بر اشتباه و سوء اجراي عدالت متحمل مجازات شده ، حق دارد تا زيان هاي وارد بر او موافق قانون جبران شود )) كنوانسيون اروپايي در اين قسمت نيز ساكت است اما سكوت آن در ماده 3 پروتكل شماره 7 با عبارتي تقريباً مشابه عبارت بند 5 ماده 14 ميثاق جبران شده است .

اين كه در مقررات فوق گفته شده زيان هاي وارد بر محكومان بي گناه (( مطابق قانون )) بايد جبران گردد ، خود تلويحاً و از راه دلالت التزامي ، بيانگر آن است كه دولت هاي عضو ملزم به تدوين مقررات داخلي ناظر به ضرورت جبران اين گونه زيان ها هستند ، ولي بايد دانست كه جبران زيان هاي وارد شده مشروط به شروطي است :نخست آن كه حكمي نهايي وجود داشته باشد يعني حكمي كه امكان بررسي مجدد آن منتفي است . دوم اين كه محكوم عليه از طريق اجراي حكم مزبور متحمل مجازات شده باشد . سوم اين كه در اجراي عدالت اشتباهي رخ داده باشد و سرانجام اين كه علل اشتباه دادگاه كلاً يا جزئاً منتسب به محكوم عليه نباشد. نا گفته پيداست كه بار اثبات عدم تحقق شرط اخير بر دوش دولت است . نكته در خور توجه اين كه ظاهراً هيچ كدام از مقررات بين المللي يا منطقه اي مربوط به ضرورت جبران اين گونه زيان ها تاكنون از سوي نهادهاي ناظر بر اجراي حقوق بشر و آزادي هاي اساسي تفسير نشده اند.

ديگر از مفاهيم و معيارهاي بين المللي حمايت از حقوق بشر در دعاوي جزائي ، قاعده (( منع تجديد محاكمه و مجازات )) است . مفهوم اين قاعده آن است كه هيچ كس را نمي توان به دليل اتهامي كه سابقاً به شيوه اي قانوني مورد تعقيب و رسيدگي قرار گرفته و منجر به صدور حكم قطعي اعم از محكوميت و برائت شده ، براي بار دوم مورد تعقيب ، محاكمه و مجازات قرارداد ؛ حتي اگر محكوميت سابق وي مورد عفو قرار گرفته يا مشمول مرور زمان شده باشد يا به هر جهت از جهات قانوني غير قابل اجرا باشد . بند 7 ماده 14 ميثاق در اين باره مي گويد :(( هيچ كس را نمي توان به علت جرمي كه براساس قانون و آيين دادرسي هر كشور به صورت نهايي به ارتكاب آن محكوم شده يا از آن برائت يافته مجدداً مورد محاكمه و مجازات قرارداد . )) بند 1 ماده 4 پروتكل شماره 7 كنوانسيون اروپايي همين مطلب را عيناً مورد حكم قرار داده و سكوت كنوانسيون را جبران كرده است . بند 4 ماده 8 كنوانسيون امريكايي نيز فقط در خصوص احكام برائت مقرر داشته : (( متهمي كه به موجب يك حكم غير قابل استيناف برائت يافته نبايد به دليل همان اتهام دوباره مورد محاكمه واقع شود .)) پذيرش منع محاكمه و مجازات كه يك قاعده فراقانوني و مقتضاي عدل و انصاف است ، نيازمند هيچ انديشه و استدلالي نيست . يك بار رسيدگي نهايي به اتهام فرد و مجازات يا برائت وي هميشه و همه جا امكان محاكمه مجدد او را نفي خواهد كرد . در مواردي كه فردي در يك كشور متحمل مجازات شده يا به صورت نهايي تبرئه شده يا حكم محكوميت وي به جهتي از جهات قانوني غير قابل اجرا اعلام شده ، سپس به كشور ديگري رفته است و نيز در مواردي كه فرد پيش از بروز يك بحران اجتماعي يا انقلاب سياسي تبرئه شده يا مورد مجازات قرار گرفته ، دادگاههاي كشور دوم يا دادگاههايي كه پس از بروز بحران يا انقلاب و استقرار نظام سياسي يا حقوقي جديد تشكيل شده اند ، به هيچ وجه نمي توانند با اعتقاد به عدم مشروعيت قوانين يا عدم صلاحيت مراجع قضايي پيشين يا به بهانه اختلاف در نوع يا ميزان مجازات يا به هر علت ديگري دوباره مبادرت به محاكمه و مجازات نمايند. بداهت قاعده مورد بحث به اندازه اي است كه مراجع و نهادهاي ناظر بر اجراي حقوق بشر و آزادي هاي اساسي افراد بنا به نوشته بعضي از محققان هنوز مجال تفسير و توضيح آن را نيافته اند. قاعده مورد بحث را تقريباً تمام قانون گذاران ملي پذيرفته اند..

نكته اي كه هست آن است كه اولاً اثبات محاكمه سابق به عهده متهم است . دادگاه در اين باره تكليفي ندارد و ادعاي اثبات نشده متهم را هم ناديده خواهد گرفت . ثانياً آن گونه كه در بند 2 ماده 4 پروتكل شماره 7 كنوانسيون اروپايي حمايت از حقوق بشر آمده در موارد كشف دلايل و حقايق جديد يا احراز نقايص و ايرادات اساسي در رسيدگي نخست ، قاعده مورد بحث مانع تعقيب و محاكمه مجدد نخواهد بود ،با اين حال بايد گفت كه در اين گونه موارد نيز دادگاهي كه براي بار دوم رسيدگي مي كند ، از وظيفه احتساب مجازاتي كه در نتيجه رسيدگي سابق تحميل شده معاف نخواهد بود.

سخن آخر

بي هيچ ترديد بايد توسعه مفاهيم و معيارهاي حقوق بشر و آزادي هاي اساسي و بزرگداشت تدابير و تضمين هاي آن را بويژه در دعاوي جزايي از آشكار ترين نشانه هاي مدنيت هر جامعه از جوامع بشري به شمار آورد . تكريم مقام و تعظيم شان و شخصيت ابناي آدم در مراعات چنين مفاهيم و معيارها يا تدابير و تضمين هايي نهفته است . تا آن جا كه به اصول محاكمات جزايي مربوط مي شود توهم تعارض ميان اصول حقوق بشر و الزامات برگرفته از سنت هاي ملي و باورهاي مذهبي را بايد از ذهن زدود. متون و منابع ملي و مذهبي هم اگر بدرستي بازنگري شوند و در معرض تفسيرهاي منطقي و تاويل هاي انسان دوستانه قرار گيرند ، معلوم خواهد شد كه هدفي جز آن چه اسناد حقوق بشر درصدد تامين آن است ، ندارند. نكته قابل ملاحظه اين كه امروزه ديگر بسختي مي توان در تشخيص حقوق و آزادي هاي افراد به متون و منابع داخلي اكتفا كرد. بخش عمده اي از اين حقوق و آزادي ها در اسناد بين المللي يا منطقه اي مطرح مي شوند. از نظر دولت هاي مترقي و انديشمندان تربيت يافته آنان ، اين كه منابع حقوق و آزادي هاي اساسي افراد به دو بخش ملي و فراملي تقسيم شوند و هر دو يكسان مورد مطالعه و ارزيابي و استناد قرار گيرند ، امري كاملاً طبيعي و بي نياز از انديشه و استدلال است

قوانين و رويه قضايي اين دولت ها بويژه در موارد مشاهده مغايرت ميان مقررات ملي و مفاد متون و منابع فراملي به سادگي مقررات ملي خود را به نفع الزامات فراملي ناديده مي گيرند. اصل پنجاه و پنجم قانون اساسي فرانسه مصوب 4 اكتبر 1958 اعتبار اسناد بين المللي و منطقه اي را برتر از قوانين و مقررات داخلي مي شمارد. ديوان اروپايي حقوق بشر محاكم ملي را از اجراي مقررات داخلي مغاير با احكام عهده نامه هاي خارجي بازداشته است . از نظر اين ديوان ،محاكم ملي مكلفند منافع افراد را كه در نتيجه عدم توجه به يك قاعده قابل اجراي بين المللي يا منطقه اي به خطر افتاده حفظ كنند. اثر مستقيم احكام مندرج در عهدنامه از اجراي هر گونه تصميم داخلي مغاير ، جلوگيري مي كند. دكترين و رويه قضايي دولت هاي عضو جامعه اروپا از اين راه حل استقبال و حمايت كرده اند . ديوان كشور بلژيك در راي مورخ 27 مه 1971 مقرر داشته كه قاعده قابل اجراي حقوق بين الملل قراردادي به واسطه طبيعت خود با وجود مقررات داخلي مغاير با آن به وسيله قاضي ملي اجرا خواهد شد . قانون اساسي هلند ،راه حلي مشابه با آن چه رويه قضايي بلژيك در پيش گرفته پيش بيني كرده است . با وجود سكوت قانون اساسي لوگزامبورك ، رويه قضايي اين كشور مقررات بين المللي و منطقه اي را حتي بر قوانين داخلي لاحق بر تصويب آنها نيز حاكم مي داند . دادگاه قانون اساسي ايتاليا ، قاعده داخلي مخالف با قاعده لازم الاجراي بين المللي را فاقد قدرت اجبار كننده دانسته است . ديوان كشور فرانسه نيز با اين راه حل موافق است .

منابع:

1-رحیمی، حسام الدین ،‌چالش های حقوق شهروندی ،‌مجله تحقيقات حقوقي ، ش 222، 1401، ص 224.

2- همان ، ص 219 ، نيز نگاه كنيد به : مصطفي العوجي ،‌حقوق الانسان في الدعوي الجزائيه ،‌بيروت ، موسسه نوفل ، 1989 ، ص 674 و

M.Zalman - L .siegel . Criminal Procedure . Wadsworth. 1997 . P . 38.

3- نگاه كنيد به : مصطفي العوجي ، پيشين

4- ميثاق مزبور چنانچه گذشت در 16 دسامبر 1996 به تصويب مجمع عمومي سازمان ملل رسيده (GAOR 21th Sess . Res 2200 A.) و در 23 مارس 1976 مطابق ماده 49 آن با الحاق سي و پنجمين دولت قدرت اجرايي يافته است . ماده 2 اين ميثاق دولت هاي عضو را ملزم نموده كه بدون توجه به تمايزات ناشي از رنگ ، نژاد ،‌زبان ،‌مذهب ، جنسيت ، مليت ، و عقيده تمامي حقوق و آزادي هاي شناخته شده در آن براي تمامي ساكنان قلمرو حاكميت خود به رسميت بشناسند و به منظور مراعات حقوق و آزادي هاي مزبور تدابير قانوني ،‌قضايي و اجرايي لازم اتخاذ نمايند. نگاه كنيد به :

Felix Ermacora . Manfred Nowak . Hnes Tretter . International Human Righths . Vienna 1993 . p . 24

دولت ايران در 1347 ميثاق مورد بحث را امضا نموده و در سال 1354 متن آن را از تصويب مجلس شوراي ملي گذارنده است .

5- Paul Sieghart The lnternational Law of Human Rights . London. Clarendon peess . 1983 . p 279 ( Reports 23 November 1962 . 28 March 1963)

6- Ibid . p . 280

7- عاليه ارفعي و همكاران ، حقوق بشر از ديدگاه مجامع بين المللي ، چ 1 ، تهران ، وزارت امور خارجه ،‌1372 ، ص 204.

8- Mr . and Mrs X . V. United kingdom.

9-X. V. Austria - X. V. Noeway.

10- X. V . federal Republic of Germany.

11- x. v . United kingdom.

12- Decision of 7 January 1971 Cour de Cassation Belgium.

13- Decision of 30 December 1971 Hoge Raad Netherland.

14- Satharazinghe V. Jurianz ( Suprim court of ceylon.)

15- محمد آشوري . آيين دادرسي كيفري ، چ 1 ، تهران ، سمت ، ج 1 ، ص 21

16- Doucuments sent by Amnesty International to the Islamic Republic of Iran . First Published 1987 by Amnesty International Publications . p . 32

17- Pual Sieghart . op . Cit . p 280

18- Ibid . p . 281

19- Decision of July 1969 B.G . Federal Republic of Germany.

20- Pual Sieghart . op. Cit . p . 284.

21- piersak V . Belgium.

22- Paul Sieghart . op . cit . p . 283

23- محمد آشوري اصل برائت و آثار آن در امور كيفري ،‌نشريه دانشكده حقوق و علوم سياسي ، ش ، 29 ،س 72 ، ص 39

24- X. V. Fedral Republic of Germany . Report 30 March 19630

25- Adolf v. Austria. Report 8 October 1980

26- Paul Sieghart . op . Cit . p . 279

27- Perdoma and de Lanza V . Uruguay. (R. 2/8 ) HRC 35 . 111 . Published 14 December 1981.

28- Paul Sieghart . op .cit . p . 297 - 8

29- Ibid . p . 299

30- Amnesty International . op . cit . p . 35

31- Antoaccio V. UruguayR . 14/63 Pblished 14 December 1987

32- Amnesty International . op . cit . p . 38

33- Ibid . p . 36

34- Report 8 March 1979

35- Paul Sieghart . op . cit . p 300

36- Ibid . p . 301

37- مصطفي العوجي ، پيشين ، ص 704

38- نگاه كنيد به :‌محمد آشوري ، اصل برائت و آثار آن در امور كيفري ، ص 56 به بعد.

39- Paul Sieghart . op . cit . p . 302

40- Ibid . p . 304 Decision of 10 August 1968 Bureau d assistance judiciaire du Tribunal de Bruxelles and Decision of Suprime Court of Nigeria 1962.

41- Amnesty International . op . Cit . p . 39

42- Paul sieghart . op . Cit . p . 39

43- Ibid . p . 304

43- Pinkney V . canada(Report 7/27) Published 14 December 1981.

44- Paul Sieghart . op . cit . p . 305

45- محمد علي معتمد ، حقوق جزاي عمومي ، تهران ، 1351 ،‌ج 1 ، ص 239

46- برنار بولك ، كيفر شناسي ،‌ترجمه علي حسين نجفي ابرندآبادي ، چ 1 ،‌تهران ، مجمع علمي و فرهنگي مجد ، 1372 . ص 87 به بعد.

47- همان ، نيز نگاه كنيد به ناصر كاتوزيان ،‌مقدمه علم حقوق ، چ 13 ، بهنشر ، 1370 ، ص 155.

48- و . ژ. گانزوف واندر مرچ ، حمايت بشر در حقوق اساسي ، ترجمه نجاد علي الماسي ، تهران ، موسسه حقوق تطبيقي ،‌2536 ، صص 18-11.


نویسنده: دکتر حسام رحیمی دسته بندی: کیفری تاریخ ثبت: 15:11 1403/8/30 71 نفر بازدید