1403/8/30 08:29
اختلال شخصیت ضد اجتماعی: به انگلیسی: Antisocial personality disorder یا ASPD، نوعی اختلال شخصیت است که در آن فرد نمیتواند با موازین اجتماعی سازگار شود و در قبال رفتارهایش احساس گناه و اضطراب ندارد. مشخصه این اختلال، اعمال مداوم ضد اجتماعی یا خلاف قانون است، اما این اختلال مترادف با بزهکاری نیست. ICD-10 آن را اختلال شخصیت مردم ستیز به انگلیسی : Dissocial personality disorder نامیدهاست.
میزان شیوع اختلال شخصیت ضد اجتماعی سه درصد در مردان و یک درصد در زنهاست. این اختلال از همه بیشتر در نواحی فقیرنشین شهری و در جمعیت غیر ثابت این نواحی شیوع دارد. پسر بچههایی که مبتلا به این اختلال اند، خانوادههایی بزرگتر از دختر بچههای مبتلا به این اختلال داشتهاند. این اختلال پیش از پانزده سالگی شروع میشود. دختر بچهها معمولاً پیش از رسیدن به سن بلوغ و پسر بچهها حتی از این هم زودتر علایمی دارند. شیوع اختلال شخصیت ضد اجتماعی در زندانیان، بسیار بالا یعنی حدود هفتاد و پنج درصد است. این اختلال الگویی خانوادگی دارد، به طوری که شیوعش در بستگان درجه اول مردان مبتلا به این اختلال، پنج برابر افراد گروه شاهد (کنترل) است.
بیماران دچار اختلال شخصیت ضد اجتماعی اغلب ظاهری طبیعی و حتی گرم و دوست داشتنی دارند. اما در سابقه آنها مختل بودن حوزههای بسیاری از کارکردهای زندگیشان دیده میشود.
• دروغگویی و فریب دیگران برای بهرهکشی
• فرار از مدرسه، فرار از خانه،
• دزدی، دعوا،
• سوء مصرف مواد، و
• اعمال غیرقانونی،
• درست یا اشتباه بودن رفتار خود بیتوجه هستند
• سنگدلی نسبت به دیگران
• بیاحترامی به دیگران
• با استفاده از شوخ طبیعی بازیچه قرار دادن دیگران برای لذت شخصی
• روابط ضعیف یا بر اساس سوءاستفاده از دیگران
• غرور و استبداد شدید
• رفتار مجرمانه و مشکلات زیاد با قانون
• خصومت، پرخاشگری و خشونت
• تحریکپذیری بالا و اضطراب
• تکانش گری و ناتوانی در برنامهریزی قبلی
• عدم پشیمانی از آسیبهای که رسانده
• عدم همدردی و همدلی به دیگران
• خطر پذیری بیدلیل یا رفتارهای خطر آمیز بدون توجه به امنیت خود و دیگران
• زیر پا گذاشتن حقوق دیگران با بیصداقتی یا ارعاب
• ناتوانی در فهم و درک عواقب رفتار منفی
• عدم مسئولیت پذیری و ناتوانی تعهدات به کار یا مسائل مالی
تجاربی است که این گونه بیماران نوعاً از ابتدای کودکیشان داشتهاند. بیماران دچار اختلال شخصیت ضد اجتماعی، بالینگران جنس مخالف خود را اغلب تحت تأثیر جنبههای مبالغه آمیز و اغواگرانه شخصیت خود قرار میدهند، اما به چشم بالینگران جنس موافقشان ممکن است افرادی فریبکار و پرتوقع جلوه کنند. بیماران مبتلا به اختلال شخصیت ضد اجتماعی هیچ گونه افسردگی یا اضطرابی از خود نشان نمیدهند و این مغایرتی واضح با وضعیت آنها دارد، هر چند تهدید به خودکشی و اشتغال ذهنی مربوط به مسایل جسمی در آنها شایع است. توضیحاتی که آنها خود در مورد رفتار ضد اجتماعیشان میدهند، چنان است که گویی رفتار مذکور از سر بیفکری و بیتوجهی انجام شدهاست. با این حال در محتوای ذهنی بیمار هیچ گونه هذیان یا علامت دیگری از تفکر غیر منطقی دیده نمیشود حتی آنها اکثر اوقات از حس واقعیت سنجی بسیار بالایی برخوردارند و اغلب ناظر را تحت تأثیر هوش کلامی خوبی که دارند، قرار میدهند. افراد معروف به کلاهبردار نمونههای خوبی از بیماران مبتلا به اختلال شخصیت ضد اجتماعیاند. آنها بسیار فریبکارند و اغلب با زبانی چرب و نرم قاب دیگران را میدزدند و آنها را به دام مشارکت در طرحهای خود میاندازند؛ طرحهایی که شامل راههایی ساده برای پولدار شدن یا کسب شهرت یا بدنامی است و نهایتاً نیز ممکن است فرد را به ورطه فساد مالی، رسوایی اجتماعی، یا هر دو بکشند. بیماران مبتلا به اختلال شخصیت ضد اجتماعی هیچ وقت راست نمیگویند و هرگز نمیشود به آنها اعتماد کرد که وظیفهای را درست انجام دهند یا اساساً به هیچیک از ملاکهای متعارف اخلاق پایبند باشند. لاابالیگری جنسی، همسر آزاری، کودک آزاری، و رانندگی در حین مستی، اتفاقاتی شایع در زندگی این گونه بیماران است و چیزی که خیلی مشهود است، این است که آنها هیچ وقت از کارهای خود پشیمان نمیشوند، یعنی انگار که اصلاً وجدان ندارند.
اختلال شخصیت ضد اجتماعی (Antisocial personality disorder) دارای چهار نشانه است که عبارتند از:
1. خودمحوری
2. فقدان وجدان
3. رفتار تکانشی
4. جاذبه سطحی
خود محوری به اشتغال ذهنی فرد به مسایل خود و عدم حساسیت به نیازهای دیگران مربوط میشود. فرد مبتلا به اختلال شخصیت ضد اجتماعی به زندگی خود در دنیا یی که با تنهایی او آمیخته شدهاست ادامه میدهد، گویی که در مکان جدا و عایقی قرار دارد و هرگز دوست و آشنایی ندارد. این افراد اغلب فکر میکنند که با دیگران تفاوت دارند. آنها ظاهراً احساس توجه و نگرانی نسبت به دیگران را درک نمیکنند. افراد مبتلا به اختلال شخصیت ضد اجتماعی، اضطراب، گناه یا احساسهای پشیمانی را حتی در صورتی که آسیب زیادی را به دیگران وارد کرده باشند، تجربه نمیکنند. آنها اغلب، هنگامی که با رفتار تخریبی خود روبه رو میشوند، آرام و موقر باقی میمانند و نسبت به کسی که بتواند آنها را فریب دهد، احساس تنفر میکنند.این افراد بر خلاف بزرگسالانی که یادگرفتهاند، رضایت مندیهای بی درنگ خود را به خاطر اهداف دراز مدت فدا کنند، بدون توجه به پیامدهای احتمالی بر اساس تکانههای خود عمل میکنند. آنها مشاغل و روابط خود را بهطور ناگهانی تغییر میدهند و اهل خشونت و بی ملاحظه هستند. آنها اغلب، سابقه مدرسه گریزی دارند و ممکن است مکرراً به خاطر رفتار مخرب از مدرسه اخراج شده باشند. حتی هنگامی که آنها پیوسته به خاطر رفتارهای خود تنبیه شوند، نسبت به رابطه بین رفتارشان و پیامدهای آنها هیج بینشی ندارند.
افراد مبتلا به شخصیتهای ضد اجتماعی میتوانند کاملاً فریبنده و متقاعدکننده به نظر آیند و بهطور قابل توجهی نسبت به نیازها و ضعفهای دیگران آگاهند. آنها حتی در حالی که فردی را استثمار میکنند، احساسهای اعتماد را در وی بر میانگیزانند. کن بایانچی در فریب دادن دیگران به اندازهای مهارت داشت که توانست زنی را متقاعد کند که درباره بعضی از قتلها، برای حمایت از وی شهادت دروغ بگوید. بایانچی میدانست که این زن تنها بهطور اتفاقی قبل از دستگیری وی حضور داشت و هنگامی که در جایگاه دادگاه بود، او را متقاعد کرد که به وی کمک کند.
اگرچه به نظر میرسد که چنین افرادی احتمالاً مجرم میشوند، ولی بسیاری از افراد جامعه ستیز از مشکلات قانونی اجتناب میکنند و با استفاده از روشهای کمتر قابل توجه به عنوان تاجران بی رحم، و سیاستمدارانِ متقلب به دیگران آسیب وارد میکنند. عللی که در بهوجود آمدن رفتار ضد اجتماعی دخیل اند:۱-زمینه خانوادگی و اجتماعی ۲-نارساییهای یادگیری ۳-احتمالاً عوامل وراثتی معلوم شدهاست که عده زیادی از افراد ضد اجتماعی دارای ناهنجاریهایی در امواج مغزی غیرعادی هستند. یکی از این ناهنجاریها، کندی امواج مغز است، چنانکه میتوان گفت امواج مغزی آنان شبیه کودکان است که خود نشانهای است از نارسایی در رشد مغز آنها.
این اختلال بیشتر در نواحی فقیرنشین شهری مشاهدهشده، و درصد شیوع آن بین مردان سه درصد و بین زنان یک درصد کل جامعه است. معمولاً این اختلال قبل از 15 سالگی شروع میشود. در دختران بعد از قبل از رسیدن به سن بلوغ و در پسرها حتی زودتر علائم مشاهده میشود.
برخی تحقیقات نشان داده چیزی حدود 75 درصد زندانیان به این اختلال مبتلا هستند، همچنین اختلال شخصیت ضداجتماعی الگویی خانوادگی دارد و شیوع آن بین افرادی که در افراد درجه اول فامیل به این اختلال مبتلا هستند حدود 5 برابر است.
بسياری از روانشناسان علل رفتار جنايی را بر حسب نقض شخصيت مجرم توجيه می كنند. آنان بر اين باورند كه برخي از گونه های شخصيت بيشتر از گونه های ديگر گرايش به تبهكاری و ارتكاب جرم دارند و در واقع آنان رفتار جنايی را بيش از آنكه به ژن های غيرعادی نسبت دهند به تجربه های نابهنجار دوران كودكی كه معلول روابط ناسالم بين فرد و محيط اجتماعی اش است، می دانند انحرافی می گردد.
يكی از دانشمندان می نويسد: تحقيقات علمی در زمينه روان مجرمين نشان می دهد كه بسياری از بزهكاران كه از كمبود هوش و فقدان ساختار روانی استقرار يافته رنج می برند. ممكن است در ميان مجرمين افرادی با هوش بالا ديده شود اما اختلالات هوشی را در غالب بزهكاران می توان ديد و اختلالات روانی زمينه های مساعدی را براي تشكيل شخصيت مجرمانه به وجود می آورند.
تئوری های شخصيت، رابطه بين ويژگی هـای شخصـيتی و جرم را تأييد كرده انـد. بـرای مثـال در ديـدگاه روانكـاوی فروید عدم توازن بين نهاد و فراخود در كودكی كه در اثر شرايط ناسالم و نامطلوب اجتماعی به وجـود مـی آيـد، فرد را به طرف بزهكاری سوق می دهد. روانشناسان مكتب فرويد معتقدند زمانی رفتار مجرمانه پيش می آید كـه نهـاد نظارت ناپذير و بسـيار فعـال، در تركيـب بـا فراخـود كـم فعاليت ظاهر مـی شـود؛ حـال آن كـه در ايـن ميـان، «مـن » بی تفاوت می ماند و در راهنمـايی رفتـار فـرد، نقشـی ايفـا نمی کند.
آيزنگ بر اين باور بـود كـه تركيـب شـرايط، محيط و عوامل نورولوژيكی و شخصيتی باعث بـه وجـود آمدن انواع مختلف جرم می شود. اين فرضيه دلالت دارد كه برخي شخصیت ها بيش از برخـی ديگـر، مسـتعد ارتكـاب جرم هستند. عوامل شخصيت يكـی از علـل اصـلی بـرای رفتار جنايی است و تنها روش سيستماتيك موجـود بـرای بررسی آن محسوب می شود.
آيزنگ براساس مجموعه ای از مطالعـات تجربـی ثابـت كـرد كـه سـه عامـل اصـلی كـه برونگرايی، روا ن نژندی و روان پريشی در شخصيت وجود دارد. او اعتقاد داشت كه هوش، يك عامل مهـم در سـبب شناسي جـرم بـه حسـاب می آيـد، امـا كـمتـر از عوامـل شخصيتی اهميت دارد.
چــون بــرون گراهــا نيــاز زيــادي بــرای هيجــان و تحريك پذيری دارند و حوصله شان خيلی زود سر مـی رود، بيش تر احتمال دارد تا ضـد قـانون و اجتمـاع عمـل كننـد. همچنين روان نژندی عامل مهمـی بـرای ارتكـاب جـرم در افراد بزرگسال به حساب می آيد. رفتـار افـراد روان پـريش بسيار شبيه افراد ضداجتماعی است. در كل، نظريه آيزنـك مبنی بر اينكه افراد مجـرم و ضـداجتماع بايـد در مقيـاس بــرونگرايــی نمــره بــالاتری بياورنــد مــورد تأكيــد قــرار گرفته است.
استفان و همكارانش می گوينـد: عامـل مهمـی كـه می تواند ما را در توضيح و تبيين جرم و رفتار جنايی كمك كند شخصيت است. همچنـين آن هـا تأكيـد مـی كننـد كـه شخصيت، يك عامل اصلی در رفتـار جنـايی و تنهـا روش منظم موجود برای بررسی رفتـار جنـايی اسـت؛ يعنـی در واقع، شخصـيت نقـش تعيـين كننـده ای در ايجـاد جـرم و جنايت دارد.
در مورد مرتكبين آدم ربايی بيشترين مقياس های بالا مشاهده می گردد. بطوری كه مقياس های ضعف روانی، افسردگی، خود بيمارانگاری و اسكيزوفرنيا بالاست.
در ميان كلاهبرداران بالاترين مقياس عبارتند از مقياس های ضعف روانی، اسكيزوفرنيا و پارانوئيد.
در جرم سرقت بالاترين مقياس ها، مقياس های اسكيزوفرنی و ضعف روانی هستند. نكته جالب آنكه دو جرم كلاهبرداری و سرقت كه جرايم عليه اموال هستند از نظر مقياس ها نيز مشابه هستند.
مقياس ضعف روانی كه بيانگر تكانشی رفتار كردن اين مجرمان نيز هست، رفتار بسياری از سارقانی كه نمی توانند جلوي انگيزه های آنی خود را بگيرند را توجيه می كند.