1403/11/11 01:53
آیین، کیش یا دین، در لغت به معنای راه و روش، تعبیر شدهکه بر این اساس میتوان آن را به راه و روشی که افراد برای زندگی خود، اختیار میکنند تعبیر نمود. همچنین آیین در اصطلاح، یک جهانبینی و مجموعهای از باورها است که میکوشد توضیحی برای یک رشته از پرسشها که در طول زندگی بشر برای او مطرح میشود (مانند چگونگی پدید آمدن اشیا و جانداران و کیفیت آغاز و پایان احتمالی چیزها، و چگونگی زیستن) ارائه دهد.نوکیش کسی است که آیین و آیین خویش را بنابر احساس، جستجو و پژوهش، به آیینی نو برمیگرداند؛ و در بیشتر کشورهای جهان، آسان، محترم و پذیرفتنی است، و این پذیرش، یکی از بنمایههای آزادی در زمینه اندیشه و دموکراسی است. نوکیشی در فرهنگ ایرانی ویرایش منشور حقوق بشر کوروش بزرگ در موزه بریتانیا.
در فرهنگ و آیین ایرانی، هر کس میتواند آیین خود را برگزیند و نیایشگاه خودش را داشته باشد. زرتشت پیامبر ایران باستان و مؤسس آیین زرتشتی میگوید: (ای خداوند خرد هنگامیکه در روز ازل جسم و جان آفریدی و از منش خویش نیروی اندیشیدن و خرد بخشیدی. زمانی که به تن خاکی روان دمیدی و به انسان نیروی کار کردن و سخن گفتن و رهبری کردن عنایت فرمودی خواستی تا هر کس به دلخواه و با کمال آزادی راه و کیش خود را برگزیدند).
دین مهمترین مسالهای است که در زندگی انسان و در تمامی شوون وجودی او اثر می گذارد که این تاثیر هم درجنبه های فردی زندگی انسان است و هم در جنبه های اجتماعی، و می تواند آثار و نتایج بی شماری، از جمله: برادرى و احساس اشتراک، همبستگی اجتماعی، سعادت، اصلاح فرد و اجتماع، ساده زیستی و آرامش، احساسشرافت و بزرگی و ... به جا بگذارد چنانکه انسان در نتیجه آن خود را بشناسد و به جایگاه واقعی خود پی ببرد و به کرامت و تعالی دست یابد. دین معانی متفاوتی دارد که از آن جمله؛ مجموعه عقاید ، قوانین و مقرراتی استکه هم به اصول بینشی بشر نظردارد، هم در باره اصول گرایشی وی سخن میگوید و هم اخلاق و دیگر مسایلزندگی او را پوشش می دهد. نگارنده در این مقاله، ضمن پرداختن به معنی واژه دین، درباره تاثیرات مختلف دین بر زندگی فردی و اجتماعی انسان و علل و نتایج آن، مطالبی بیان میدارد.
یکی از عواملی که در پیش گیری و یا کاهش جرم و کج روی اجتماعی، تأثیر بسزایی دارد، دین داری و ایمان به خداوند است ، هنگامی که آدمی دور از چشم آشنایان، همسایگان و دیگران است، نه قانون و نه افکار عمومی و نه هیچ چیز اجتماعی دیگر، کارهای وی را کنترل نمی کند، بلکه در این حالت، کنترل کار در پرتو ایمان به قدرتی صورت می گیرد که در همه مکان ها و زمان ها شاهد آدمیان است و به رفتار پسندیده و نیک پاداش می دهد و بدی و گناه را مجازات می کند.
نویسنده دیگری در این باره می نویسد:
(پرورش درست مذهبی که بر مبنای علمی استوار باشد و داشتن ایمان کامل، بزرگ ترین عامل بازدارنده جنایی است).
همچنین فروید و رایزمن معتقدند:
عواملی وجود دارند که انسان را به طور درونی از کارهای نامشروع و خلاف باز می دارند. یکی از مهم ترین این عوامل دین است. دین با ایجاد یک سامانه کنترل درونی قوی در انسان ها آنها را از انجام دادن کارهای خلاف و نامشروع باز می دارد و سبب می شود که آدمیان خود را از لحاظ درونی کنترل کنند. این، قوی ترین و مؤثرترین کنترل است، آن هم بدون هزینه نیروی انتظامی.
به عقیده علامه طباطبایی نیز:
هر چند قوانین و مقررات عادلانه ای وضع شود و احکام جزئی سخت و تهدیدکننده هم وجود داشته باشد، در عین حال، جلوی تخلف و ارتکاب جرم را جز به وسیله اخلاق فاضله انسانی نمی توان گرفت. قوانین و مقررات، از تخلف و نافرمانی در امان نمی ماند مگر اینکه بر پایه اخلاق فاضله انسانی قرار داده شود و اخلاق نیز نمی تواند سعادت انسانی را تضمین کند و او را به کارهای شایسته وا دارد، جز در صورتی که متکی بر توحید [دین توحیدی] باشد.
یاد خدا
یکی از پیام های دین، یاد خداست. یاد خدا و حاضر و ناظر دانستن او به سبب حیامند ساختن انسان، وی را از بزه ها و جرم ها باز می دارد و به روح او ایمنی می بخشد.
استاد شهید مرتضی مطهری در این باره می گوید:
هر اندازه که ایمان مذهبی انسان بیشتر باشد، بیشتر به یاد خداوند است و هر اندازه که انسان به یاد خداوند باشد، کمتر معصیت می کند. معصیت کردن و نکردن، دایر مدار علم و آگاهی نیست، بلکه دایر مدار غفلت و تذکر است. به هر اندازه که انسان غافل باشد، یعنی خداوند را فراموش کرده باشد، بیشتر معصیت می کند و هر اندازه که خداوند بیشتر به یادش بیاید، کمتر معصیت می کند. عصمت، نهایت درجه ایمان است و ایمان به هر اندازه که بیشتر باشد، انسان بیشتر به یاد خداوند است. اگر کسی دائم الحضور باشد و همیشه خداوند در نظرش باشد، طبعا هیچ وقت گناه نمی کند. البته ما یک چنین دائم الحضوری غیر از معصومین علیهم السلام نداریم... و عبادت برای این است که انسان زود به زود به یاد خداوند بیفتد و هر چه که انسان بیشتر به یاد خدا باشد، بیشتر پای بند اخلاق و حقوق خواهد بود.
وضع قوانین استوار و مطمئن
یکی از کارکردهای دین در پیش گیری از جرم و بزه، وضع قوانین سازنده و استوار است که از جمله آنها می توان به امر به معروف و نهی از منکر اشاره کرد.
امر به معروف و نهی از منکر، یکی از اصول عملی پیشرفته دین اسلام است که همانند نماز و روزه و حج بر مسلمانان واجب است. عملی شدن این اصل در جوامع اسلامی، ساز و کار بسیار نیرومندی برای کنترل کج روی های اجتماعی به وجود می آورد.
در واقع، دین اسلام با سفارش به امر به معروف و نهی از منکر، افراد دین دار را موظف می کند در برابر رفتار مجرمانه افراد احساس مسئولیت کنند و سکوت اختیار نکنند و با گفتار و رفتار مناسب پاسدار فضیلت ها و نیکی ها در جامعه باشند و از گسترش هر گونه هنجارشکنی و کج روی و جرم و بزه در اجتماع پیش گیری کنند.
بی گمان، اگر دو واجب امر به معروف و نهی از منکر به درستی، صورت می گرفت، اکنون از بسیاری از جرم ها و بزه ها خبری نبود و دامان جامعه از بسیاری از آلودگی های برخاسته از تبه کارها پاک بود.
پرورش وجدان یا نفس سرزنش گر
یکی از کارکردهای دین برای رویارویی با کج روی و پیش گیری از جرم، بیدار نگه داشتن و پرورش وجدان یا همان نفس سرزنش گر هست که بعضی از دانشمندان اخلاق آن را وجدان اخلاقی یا پلیس مخفی نیز می نامند. ویژگی این نفس این است که صاحبش را در صورت انجام گناه و جرم، زیر تیغ سرزنش قرار می دهد و در نتیجه، سبب پشیمانی او می شود و زمینه را برای رها کردن خلاف کاری ها آماده می سازد. اهمیت این نفس تا آن جاست که خداوند در قرآن به آن سوگند یاد می کند و می فرماید: «وَ لا اُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوّامَه ؛ و سوگند به نفس لوامه [و سرزنش گر ]».
اگر نهال وجدان آدمی همواره بر اثر دستورهای دینی آبیاری شود، میزان گناه و جرم آدمی به کمترین اندازه ممکن خواهد رسید.
دین وسیلهای است برای تقرّب انسان به خداوند؛ تا در نهایت، انسان به کمال خود برسد دین در این رویکرد، نقشی فردی داشته و محدوده آن نیز تنها در زندگی فردی میباشد. البته امروزه برخی از افراد، دین را محصور در این قسم کرده و در مقابل قسم دوم که ذکرش خواهد آمد، هیچ نقش اجتماعی به دین نداده و آنرا تنها در محدوده فردی وارد میکنند.
در این بخش نیز دین تلاش میکند انسان را به کمال واقعی خویش برساند؛منتها در این بخش، قدم از زندگی فردی فراتر نهاده و تبلور اجتماعی متنوعی خواهد داشت. دین در عرصههای مختلف حضور دارد؛ گاه کم و گاه زیاد.
به اعتقاد ما، اسلام دینی است که در هر دو عرصه، وارد شده تا در نهایت انسان را به کمال واقعی خود برساند و بیان جزئیات آن از موضوع این نوشتار خارج است. اما اسلام برای تحقق بخشیدن به قسم دوم نیاز به وجود و استقرار قدرت اجتماعی برای خود دارد. اسلام برای اینکه بتواند حیات جمعی خود را پدید بیاورد و آنرا استحکام بخشد؛ لازم است تدابیری بیندیشد که هم حیات اجتماعی مناسب دینی را پدید آورد و هم تبلیغ و نمایشگاهی برای نشان دادن قدرت و اتحاد مسلمانان و همچنین جذب افراد غیر مسلمان، باشد.برای رسیدن به این قدرت و حیات اجتماعی، راهکارهایی بیان شده است. یکی از مهمترین آنها حج میباشد، حج با اینکه مسئله عبادی مهمی است، در عین حال عملی است در جهت نشان دادن و احیای قدرت و حیات اجتماعی اسلام در میان مسلمانان و غیر مسلمانان که تفصیل آن بحثی مفصل را میطلبد.از راهکارهای دیگری که برای پیریزی این هدف در اسلام قرار داده شده، نماز جماعت است. نماز جماعت در عین اینکه یک مسئله عبادی بسیار مهم و تأثیر گذاری است، هدفهایی را در درون خود نهاده است و آن احیا و نشان دادن روح جمعی اسلام در میان مسلمانان و همچنین ایجاد تبلیغ برای دیگران در قدرت اجتماعی اسلام است.اسلام با برپایی نماز جماعت در پی آن است که میان مسلمانان اتحادی را به وجود آورد و روح جمعی را در میان آنها بپروراند. بر إقامه نماز جماعت دستورات مختلفی وجود دارد. از جمله آنها آیهای در قرآن است که دستور به خواندن نماز به جماعت داده است:«وَ أَقیمُوا الصَّلاهَ وَ آتُوا الزَّکاهَ وَ ارْکَعُوا مَعَ الرَّاکِعینَ»[۲] از جمله احتمالاتی که در مورد «ارْکَعُوا مَعَ الرَّاکِعینَ» ذکر شده است، امر به اقامه نماز جماعت میباشد.در روایات نیز اصرار بسیاری بر شرکت در نماز جماعت و تقدم آن بر نماز فرادا وجود دارد:پیامبر اسلام(ص) میفرماید: «کسی که به سمت مسجدی از مساجد حرکت کند، به هر قدمی که در راه رسیدن به مسجد بر میدارد، ده حسنه برای او نوشته میشود و ده گناه و زشتی از او محو و نابود میگردد. همچنین کسی که بر نماز جماعت خود پایدار و ثابتقدم باشد چون برق زودگذر و جهنده به همراه گروهى از سبقتگیرندگان، از پل صراط عبور میکند و صورتش روشنتر از ماه شب چهارده خواهد بود و برای هر روز و شبی که در آن بر خواندن نماز به جماعت اصرار ورزد، ثواب شهید را خواهد داشت. همچنین کسی که بر خواندن نماز در صف اول اصرار ورزد، به مانند مؤذّن اجر خواهد داشت و خداوند در بهشت به او مانند ثواب مؤذّن را اعطا خواهد کرد».این اهمیت تا جایی بوده که در برخی از روایات برای جماعتی که بدون لباس و به صورت عریان هستند نیز راههایی در اقامه نماز جماعت بیان شده است:از امام صادق(ع) پرسیده شد: گروهی در راه مورد سرقت قرار گرفته و لباسهایشان به سرقت رفته است و لخت و عریان ماندهاند تا اینکه وقت نماز میشود. چگونه این گروه باید نماز خود را اقامه کنند؟ امام(ع) فرمود: «…امام جماعت با ایماء و اشاره رکوع و سجود خود را انجام دهد و دیگران نیز با حرکت سر، رکوع و سجود خود را انجام دهند».با توجه به اهمیتی که برای اقامه نماز جماعت ذکر شد، حکمتهایی نیز در روایات بیان شدهاست.امام رضا(ع) در بیانی، حکمتهایی را برای نماز جماعت برمیشمرندکه آن روایت با کمی توضیح در ذیل میآید:
1_ نماز جماعت بدان جهت قرار داده شده است تا اخلاص، توحید، اسلام و عبادت خدا همه و همه ظاهر و آشکار باشد؛ زیرا که با این آشکار بودن؛ حجت خدای -عز و جل- بر شرق و غرب تمام مىشود.
2_ همچنین باید احکام اسلام آشکارا عملى شوند، و بر انجام دادن آنها مراقبت کنند، تا منافقان و سست دینان نیز وادار به عمل گردند، و آنچه را به زبان بدان اقرار کردهاند به جاى آورند.
3_براى آنکه گواهى دادن مردمان به مسلمانى یکدیگر ممکن باشد.
4_ گذشته از مساعدت در نیکوکارى و تقوا و جلوگیرى از بسیارى از نافرمانیها و گناهها که با حضور در جماعت همراه است.
مورد سوم در این روایت که مختصر بیانی از آن شد، در روایت دیگری به صورت کاملا مفصل بیان شده است:امام صادق(ع) فرمود: «نماز جماعت به این جهت قرار داده شده است تا نمازگزار از غیر نمازگزار و کسى که رعایت و حفظ اوقات نماز را نموده از کسی که اینها را ضایع میکند، ممتاز گردد و اگر جماعت نبود براى احدى ممکن نبود کسی بتواند در حق دیگرى شهادت به صلاح و خوبى دهد، زیرا کسى که نمازش را با جماعت نخواند پس بین مسلمانان نمازى براى او نیست چه آنکه رسول خدا (ص) فرمودند: کسى که در مسجد نمازش را به مسلمانان نخواند نمازش، نماز نیست مگر آنکه سبب و علّتى داشته باشد».
انسان حقیقتى است که از یک سو با طبیعت و زمین و زمان سروکار دارد و از سوى دیگر ملکوت هستى در او جلوه کرده است. تلفیق طبیعت و فراطبیعت در وجود آدمى، او را با مجموعهاى از امور انسانى روبهرو ساخته که برخى مُلکى است و برخى ملکوتى. اما اینکه کدامیک از این امور در هویت اصیل انسانى دخالت دارد و کدام ندارد، گاه اشتباهاتى براى انسان پیش میآورد که او را یکسره از آسمان ملکوت جدا میسازد و به موجودى کاملاً زمینى و مُلکى تبدیل مینماید. از اینرو؛ قرآن کریم با تبیین امور واقعى انسان و جداسازى آنها از امور ظاهرى، هویت حقیقى آدمى را به تصویر میکشد و راه حرکت انسان به سوى این هویت حقیقى را هموار میسازد. امورى که بیرون از حقیقت انسان است همچون: ویژگیهاى اقلیمى، نژادى، زبانى و...، به خودى خود نه بر ارج و اعتبار انسان میافزاید و نه از فضیلتهاى او میکاهد؛ زیرا این ویژگیها اگرچه با انسان هست و در تعامل اجتماعى و تعارف بین المللى او نقش دارد اما هیچیک از آنها پایدار نبوده و تا ابد آدمى را همراهى نمیکند و همین نکته دلیل بر عدم اصالت و نقش نداشتن آنها در هویت پایدار انسان است. چه بسا این ویژگیها در طول عمر آدمى، بارها تغییر کند و انسان با هجرت از سرزمینى به سرزمین دیگر نه تنها زادگاه خود را رها نماید که زبان و نژاد خودش را نیز به فراموشى سپارد و در هر صورت با مرگ او همه این امور، ویژگى خود را از دست میدهد و با ورود به برزخ، نه شرقى یا غربى بودن آدمى در هویّت او تأثیر دارد و نه در فلان سده یا هزاره زیستن او؛ زیرا با این سفر هم از قلمرو زمین بیرون میرود و هم از حیطه زمان. بنابراین چیزى در هویّت حقیقى انسان نقش آفرین است که همواره با او باشد و مرگ و برزخ و نیز بهشت و دوزخ آنرا از انسان جدا نسازد. قرآن کریم در اینباره از سه عنصر اساسى به نام اعتقاد و اخلاق و اعمال، یاد میکند و آنها را از ارکان سازنده هویّت انسان میشمارد. مجموع این عناصر سه گانه، چهره ارتباط آدمى با خدا را ترسیم مینماید و در فرهنگ قرآن از آن ربط خاص وجودى به عنوان «تألّه» تعبیر میشود. از اینرو؛ کاملترین بیان قرآنى درباره وجود آدمى عبارت از «حىّ متألّه» - زنده خدامدار - است. اگر آن عنصرهاى سه گانه؛ یعنى اعتقاد و اخلاق و اعمال بر اساس آموزههاى پیامبران الهى شکل گیرد، از مجموع آنها با نام «دین» تعبیر میشود و تنها آیین رسمى در پیشگاه خدا؛ یعنى اسلام، حاصل میگردد که به فرموده خداوند در سوره آل عمران آیه 19: «دین در نزد خداوند اسلام است» و کسى که واجد عناصر محورى مزبور باشد انسان خواهد بود. پس هر انسانى در کنار سفره عقیده و اخلاق و اعمال خود نشسته و هویت اصلى خویش را با آن عناصر تعیین میکند؛ یعنى آنکس که با ایمان باشد و اخلاق الهى را در جان خود پیاده کند و بر پایه آن ایمان و این اخلاق عمل نماید، در فرهنگ قرآن کریم انسان است و این هویّت انسانى نه تنها در دنیا او را از دیگران جدا میسازد بلکه در برزخ و بهشت نیز همواره ممیّز او از دیگران است.